این اثر به عربی و در سال 1359ق تألیف و از سه بخش تشکیل شده است:
- القرآن و العتره
- الایمان و الرجعه
- الانسان و الفطره
ظاهراً تألیف این کتاب مقدم بر کتاب شذرات بوده، چرا که در متن شذرات (معرفه 157) به آن اشاره شده است. این کتاب یک بار از سوی فرزند بزرگ ایشان، آیتالله محمد شاهآبادی (ره) در سال 1380ق ترجمه و شرح مختصری شده و پس از انقلاب نیز توسط نهضت زنان مسلمان در سال 1362ش تجدید چاپ شده است. همچنین از سوی فرزند دیگر ایشان، آیتالله نورالله شاهآبادی، ترجمه و شرح شده و جناب آقای زاهد ویسی نیز این اثر را تصحیح و ترجمه کرده و پارهای دیدگاههای فلسفی آیتالله شاهآبادی (ره) را بررسی کرده است. هر دو کتاب در سال 1387ش توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شدهاند.
القرآن و العتره
بخش «القرآن و العتره» ایشان را علم خداوند به ذات خویش و سایر صفات خود آغاز میکنند. سپس نزول این علم را در مراتب وجود شرح میدهند و سوره قدر و نزول قرآن را مطابق با نزول علم الهی میدانند. سپس در موضوع حفظ قرآن از سوی خداوند مطالب را ادامه داده و اتحاد قرآن با عترت را در تمام مراتب آن طرح میکنند. با بیان لزوم بقای قرآن تا قیامت، لزوم بقای اهل بیت با ایشان توضیح داده میشود. با علم به شهادت امام دوازدهم عجلاللهفرجه، لزوم رجعت اهل بیت پس از ایشان معلوم میشود تا معیت با قرآن در تمام مراتب تا روز قیامت حفظ گردد. در انتهای این کتاب، ایشان بحث ولایت تکوینی و تشریعی را تبیین مینمایند.
الایمان و الرجعه
در بخش «الایمان و الرجعه» ایشان ناظر به شبهاتی بودند که آن زمان پیرامون موضوع رجعت مطرح بوده و برخی در آثار خود رجعت را انکار میکردهاند. ایشان بر پایه تفسیر چند آیه از قرآن کریم، امکان رجعت را عقلاً و نقلاً بیان میکنند. آغاز این کتاب با آیهای از سوره مبارکه نمل است:
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (83) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85)
در تفسیر آیه ایشان بیان میکنند که دابّه (جنبنده)ای که در آیه آمده است نمیتواند موجود دفعی الوجود و یا از ارواح سابقه باشد و با ضمیمه توضیحات دیگر، آن را نفس انسانی میدانند که در روایات به امیرالمؤمنین علیهالسلام تطبیق شده است که با تکلم خود، حجت را بر همه تمام میکند. در ادامه ایشان و تطبیق آیه 85 را در دنیا و نه در قیامت میدانند. در ادامه ایشان رجعت افراد مختلف را به سه ملاک استعداد، استدعاء و استحضار میدانند. سپس به بیان فلسفی کیفیت رجعت میپردازند.
الانسان و الفطره
در بخش سوم با نام «الانسان و الفطره»، که بیش از دو سوم کتاب رشحات البحار را دربرمیگیرد، ایشان آیه سیام سوره مبارکه روم را محور بحث خود قرار دادهاند:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».
نظریه بنیادی آیتالله شاهآبادی که با نام «نظریه فطرت» شناخته شده است، در این کتاب بهتفصیل تبیین شده است. ایشان فطرت را نحوه وجود انسان میدانند که معصوم از خطا بوده و از انسان جدا نمیشود. ایشان با ارجاع انسان به خود و مطالعه کتاب ذات و تکویناش بیان میکنند که از طرق مختلف میتوان به وجود فطرت که مغایر با جسم و طبیعت انسان است پی برد:
- طریق علم به خود
- طریق توجه به عاشق بودن انسان به خود و کمالات خود
- توجه به کاشفه بودن خود
- توجه به محبت انسان بهراحتی (و اینکه این راحتی کامل در عالم ماده نیست)
- طریق توجه به طلب آزادی و حرّیت.
دین، پایبندی به حقیقت
در ادامه ایشان دین را «التزام به حقایق» و دَین را نیز از همان ریشه به معنای التزام به تعهدات مالی میدانند. در اقامه دین انسان با مراتب مختلف خود ملتزم به حقایق میشود. ایشان اصول وجوه انسان را سه وجه حس، قلب و عقل میدانند. اقامه وجه به سوی دین در مرتبه حس التزام به عدالت، در مرتبه قلب التزام به عبودیت و در مرتبه عقل التزام به معرفت است. تحقق عدالت با رجوع به علم فقه خواهد بود، تحقق عبودیت با خضوع در برابر خداوند و معرفت رذایل و فضایل اخلاقی است که جامع همه آنها عبودیت است و معرفت نیز با قرائت کتاب خود (فطرت) محقق میشود.
سپس ایشان پنج فطرت اولیه را برمیشمارند:
1. احترام حاضر
2. احترام منعم
3. احترام مقتدر
4. احترام کامل
5. احترام محبوب
فطرت آدمی عاشق کمال بینهایت
مراجعه به فطرت، هر انسانی را به این نتیجه میرساند که فطرت او عاشق کمال مطلق است و با کمالات مقید راضی نمیشود. وقتی عشق به کامل بینهایت وجود دارد، بنا به برهان تضایف، معشوقی نیز با این وصف در عالم وجود خواهد داشت. به این ترتیب، با برهان فطرت، وجود خداوند متعال را با صفات کمالی گوناگون اثبات میکنند. ایشان معرفت نفس و مطالعه کتاب ذات و تکوین خود را منتهی به معرفت خداوند میداند و حدیث مشهور معرفت نفس را به این صورت توضیح میدهند: «من عرف نفسه (بانّه عاشق) عرف ربّه (بانّه معشوقه)». در ادامه با استناد به فطرت کاشفه از حقایق، لزوم عالم معصوم را ثابت مینمایند.
بحثی در حنافت
درباره «حنافت» که در آیه شریفه به آن اشاره شده (اقم وجهک للدین حنیفاً) ایشان بیان میکنند که «حنیف» بر وزن فعیل، وصف معدنی است و دال بر آن است که موصوف، معدن و منبع این صفت است. لذا انسان باید معدن حنافت باشد و آن عبارت است از اعراض از آنچه که مخالف حقیقت است.
سپس شبهاتی را درباره معرفت خداوند با رجوع به فطرت پاسخ میدهند. رد ماهیت داشتن خداوند، ابطال جسمانیت و رؤیت خداوند، ابطال مذهب اشاعره در انکار حسن و قبح عقلی، ابطال جبر و تفویض در فعل بندگان و اثبات امر بین الامرین.
در ادامه کتاب، غایت فعل پروردگار، تفصیل بحث اقامه وجه به سوی دین و مراتب حضور قلب در عبادات مطرح شده است.
مراتب حضور قلب و وجود
ایشان مراتب حضور قلب را هفت مرتبه میدانند
1. حضور قلب به نحو اجمال
2. حضور قلب در ثنای خدا به نحو تفصیل
3. حضور قلب در ثناء و عبودیت به حضور ثناگو و معبود
4. حضور قلب عابد به حضور معبود
5. حضور قلب به گونهای که عبادت به حول و قوه پروردگار و ظهور و مشیت اوست
6. حضور قلب در مقام استعانت از خدا و اینکه همه افعال عبد مستند به خداست
7. حضور قلب به رسیدن به طریق اسماء و صفات خداوند
سپس مراتب هفتگانه وجود انسان را توضیح میدهند: حس، قلب، عقل، سرّ، خفی و اخفی.
برهانهای اثبات واجب الوجود
در بخش پایانی، ایشان براهینی را بر اثبات واجب الوجود مطرح مینمایند:
• برهان فطرت افتقار؛ ایشان بر پایه آیه شریفه «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر؛ 15) به تبیین فطرت افقتار پرداختهاند. همه موجودات امکانی محدود به حدود معینی هستند، بدون اراده خود ایجاد شدهاند و بدون اراده خود در مرتبه خاص و عالم معینی زندگی میکنند و بدون اراده به عالم دیگر منتقل میشوند. وجداناً و بالفطره، وجود و کمالات هیچ موجود ممکنی تحت اراده و اختیار خودش نیست. لذا به حکم فطرت همه ممکنات ربط محض و تعلق صرف به مبدأ غنی و نامتناهیاند و نیازمند به غنی بالذات. پس هر موجود ممکن، به حسب ذات خود، فریاد میزند که ما به خداوند بینیاز نیازمندیم.
• برهان فطرت امکان؛ ایشان بر پایه آیه شریفه «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» (ابراهیم (ع)؛ 10) میفرماید که یکی از طرق دعوت به حق، آن است که انسانها متوجه شوند آسمانها و زمین (و همه موجودات ممکن) نیازمند خالق و مؤثر است؛ خالقی که فوق سلسله ممکنات باشد. مفروض این است که هر یک از ممکنات، به نحو قضیه حقیقیه، محتاج به مؤثر است. پس باید خالق خارج از کل باشد.
• فطرت انقیاد؛ در تفسیر آیه 18 سوره مبارکه حج «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» میفرمایند که همه موجودات خاضعاند. گاه این خضوع تکوینی است، که از آن به «فطرت افتقار» تعبیر کردند. گاه این تذلل آگاهانه است و حتی میتواند خضوع دیگران را هم درک کند. این خضوع، فطری و مخصوص انسان است. انسان بر دو گونه این خضوع را انجام میدهد:
1. گاه مخضوعٌ له فطری را هم میشناسد که مشمول «کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ» میشود؛
2. گاه مخضوعٌ له فطری را نشناخته و در برابر او اظهار خضوع نمیکند که مشمول «کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» میشود.
• فطرت رجا؛ بر اساس آیات شریفه «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً» (طه؛ 112-111)، تمام تلاشهای انسانها را بر پایه امید و رجا میدانند که با رجوع به فطرت، مقصد اصلی امیدواری را موجود حی قیوم، ابدی، دائم، عالم، قادر، غنی و رئوف میداند.
• فطرت خوف؛ در بخشهای پایانی ایشان فطرت خوف را در ذیل آیات 19 ابراهیم (ع) و 16 فاطر، و برهان فطرت بغض نقص و حب و اصل را ذیل آیات 74 -79 سوره مبارکه ابراهیم (ع) تبیین کردهاند.