مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد امام خمینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

استاد امام خمینی در عرفان و اخلاق

امام از جمله فلسفه را خوانده و در سنین 25، 26 سالگی بود به دنبال یک استاد عرفان عملی بودند. در بین هم‌­درسی­‌ها و هم­‌مباحثه‌­ای‌­های امام، یکی از فرزندان آقای شاه‌‌آبادی با ایشان هم‌­درس بود.[1] امام روزی موضوع را می­‌گویند. نمی‌­دانم آقا روح‌­الله یا آقا نورالله بوده ـ به نظرم آقا نورالله صحیح است ـ به هر صورت ایشان به امام می‌­گوید این آقا می­‌تواند به شما درس بدهد. در همان زمان آقای شاه­‌آبادی با آشیخ عبدالکریم حائری در مدرسه فیضیه مشغول صحبت بودند. امام صبر می‌­کنند تا صحبت ایشان تمام شود. وقتی که حرکت می­‌کنند به طرف منزل، به دنبال آقای شاه‌­آبادی می­‌روند و می­‌گویند من می‌­خواهم نزد شما چنین درسی را بخوانم.

ابتدا ایشان می‌­گویند نه، همین کلاس­‌ها که داریم شما هم بیاید؛ چون آقای شاه‌­آبادی روزانه یازده درس در حوزه داشتند.[2] امام می‌­گویند نه. بعد که نزدیک‌­های منزل شاه‌­آبادی می­‌رسند، می‌­گویند که حالا فلسفه قرار می‌­گذاریم و یک درس فلسفه‌­ای می­‌دهیم. امام می‌­فرماید فلسفه نه، عرفان عملی.[3] بعد آقای شاه­‌آبادی می‌­گویند نه، چنین چیزی نیست و با هم وارد خانه مرحوم شاه‌­آبادی می‌­شوند. گویا پس از گفت­‌وگو، آقای شاه­‌آبادی احساس می­‌کنند که این طلبه جوان ظرفیت و کشش مباحثی چون عرفان عملی را دارند. پس برای ایشان کلاس درس می­‌گذارند که گاهی در این کلاس،­ دو یا سه یا چهار نفر بودند؛ بعداً امام تنها بودند. آقای شاه­‌آبادی در مقام علمی از چهره­های برجسته بود، ولی معظمٌ له را نباید فقط در فلسفه یا عرفان یا فقه یا معارف دید؛ در مسائل سیاسی هم شجاعت عجیبی داشت.[4]

 

راوی: قاسم تبریزی

 

[1] میرزا محمدصادق شاه‌آبادی، برادرزادۀ مرحوم شاه‌آبادی همدرس و مرتبط امام با ایشان بوده است.

[2] به نظر می‌رسد ایشان روزانه نه درس داشته‌اند که همین تعداد هم برای یک روز شگفت‌انگیز است.

[3] درس امام محضر آقای شاه‌آبادی عرفان نظری بوده و تربیت مرحوم شاه‌آبادی عرفان عملی بوده است.

[4] مجله شاهد یاران

  • ۰
  • ۰

از امتناع تا پذیرش

آیت‌الله شاه‌آبادی و امام خمینی

ظاهراً آیت‌الله شاه‌آبادی برادرزاده‌ای داشتند به نام حاج‌آقا میرزا ناصر شاه‌آبادی[1] که این حاج‌آقا میرزا ناصر با امام آشنا بوده است. وقتی آیت‌الله شاه‌آبادی به قم تشریف می‌آورند، به امام عرض می‌کنند که آن گمشده‌ای که تو داشتی الآن اینجاست. امام خودشان در تعبیراتشان گفتند که رفتم سؤالی بکنم و محکی بزنم و تستی بکنم، یک سؤال کردم. حضرت امام از آیت‌الله شاه‌آبادی سؤال فرمودند که تفسیر آیه شریفه «انا انزلناه فی لیلةالقدر» و این ضمیر انا انزلناه، این «های» ضمیر مرجعش چیست؟ وقتی حاج آقای شاه‌آبادی بحثشان تمام شد، دنبال ایشان راه افتادند به طرف منزل و از ایشان خواستند که یک درسی را با ایشان داشته باشند. آقای شاه‌آبادی هم قبول نمی‌کردند.

آیت‌الله شاه‌آبادی، کسی که هر کسی هر چیزی را که از او می‌خواستند می‌پذیرفتند و نه نمی‌گفتند، اینجا امتناع کردند. امام گفتند تا منزل رسیدیم و اصرار بیشتر شد تا بالآخره ایشان قبول کردند که درس بگویند و فکر کرده بودند من درس فلسفه می‌خواهم. حضرت امام فرمودند که ایشان فرض کردند که من درس فلسفه می‌خواهم. حضرت امام به ایشان عرض می‌کند که من فلسفه خواندم و عرفان می‌خواهم. باز ایشان بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و امتناع کردن و من بیشتر اصرار کردم. ظاهراً با تعارفی که آیت‌الله شاه‌آبادی می‌کنند، امام وارد منزل هم می‌شوند و بالآخره آیت‌الله شاه‌آبادی موافقت می‌کنند.

 

راوی: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

 

[1]   منظور میرزا محمدصادق شاه‌آبادی است.

  • ۰
  • ۰

از خودش خیلی مطلب داشت

امام خمینی در جوانی

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی (ره) نقل می‌کنند:

از امام خمینی (ره) پرسیدم که در درس مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی چند نفر بودید؟ فرمودند: «گاهی که زیاد می‌شدیم سه نفر،‌ ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان می‌خواندم.»

سؤال کردم آیا درس دیگری نزد مرحوم شاه‌آبادی خوانده‌اید؟‌ فرمودند: «ایام تعطیل و روزهای پنج‌شنبه و جمعه، نزد ایشان مفتاح الغیب را خواندم. در همان موقع که شرح فصوص و مفتاح الغیب[1] را می‌خواندم، بر مفتاح الغیب حاشیه نوشتم.»

پرسیدم دیگر چه کتاب‌هایی نزد ایشان خوانده‌اید؟ فرمودند: «کتاب منازل السائرین[2] را.» پرسیدم: «چند نفر بودید؟» فرمودند: «من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفری هم می‌آمدند، ولی پس از چندی می‌رفتند.»

پرسیدم ایشان چگونه بودند؟ فرمودند: «من از آقای شاه‌آبادی سؤال کردم مطالبی را که شما می‌گویید در کتاب نیست،‌ از کجا می‌آورید؟ گفتند: گفته می‌شود! یعنی از خودم می‌گویم. ایشان حقّ بزرگی بر گردن من دارند و کاملاً  وارد بودند، چه در فلسفه چه در عرفان.»

پرسیدم چند سال نزد ایشان عرفان خواندید؟ امام فرمودند: «درست یادم نیست، ولی پنج شش سال شد.» و افزودند: «شرح فصوصی که آقای شاه‌آبادی می گفتند فرق می‌کرد با شرح فصوص قیصری؛ ایشان از خودش خیلی مطلب داشت.»

از ایشان سؤال کردم اوّلین کتابی که نوشته‌اید چه بود؟ فرمودند: «گمان می‌کنم اوّلین کتابم یا بهتر بگویم اوّلین چیزی که نوشتم حاشیه بر رأس الجالوت بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلّم از آقای شاه‌آبادی است[3]. وقتی آقای شاه‌آبادی به قم آمدند، من متأهل نبودم[4]. بعد از تأهّل هم، درس را نزد ایشان ادامه دادم.»

این مطالبی بود که امام خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.[5]

 

منبع: عارف کامل، ص 6-8

 

[1] «مفتاح الغیب» از آثار صدرالدین قونوی است و کتاب «مصباح الانس‌«، توسط محمد بن حمزه فناری رومی در شرح همین کتاب نوشته شده است. صدرالدین قونوی، خود از بزرگ‌ترین استادان عرفان است و کتب زیادی در ترویج افکار و عقاید استاد خود، محیی الدین عربی، تألیف کرده است. او با خواجه نصیرالدین طوسی نیز مباحثاتی داشته و استاد شهید مطهری، وی را بهترین شارح افکار و اندیشه‌های ابن عربی‌ می‌داند و می‌فرماید: «شاید اگر او نبود، محیی الدین قابل درک نبود.» (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص658)

[2] تألیف مرحوم عبدالله هروی، در علم اخلاق که در صد منزل تنظیم شده است.

[3] مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی در ادامه می‌گویند: «من معتقدم که اوّلین کتاب امام مصباح الهدایه است و دومین تألیف ایشان شرح دعای سحر و سومین تألیف کتاب اربعین حدیث. کتاب رأس الجالوت پس از تعلّم از مرحوم شاه‌آبادی است. (پا به پای آفتاب، ج1، ص60)

[4] مرحوم شاه‌آبادی در سال 1307ش (1347ق) به قم رفته‌اند و امام خمینی در سال 1308ش (در سن 29 ـ 28 سالگی) متأهل شده‌اند.

 

[5] پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج1، ص59ـ58.

  • ۰
  • ۰

یکى از مشایخ عظام ما، دام ظلّه، مى‌‏فرمود که در تعدد زوجات، که انسان گمان مى‌‏کند ورود در دنیا و توجه به آن است، وقتى که انسان به آن مبتلا شد، مى‌‏یابد که این یکى از شاهکارهاى بزرگى است که انسان را در عین ورود در دنیا از دنیا خارج مى‌‏کند و از آن منصرف مى‌‏نماید.

 

منبع: شرح چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ص 589

  • ۰
  • ۰

اثبات توحید از دو فطرت

 

بدان که مفسرین، از عامه و خاصه، هر یک به حسب طریقۀ خود، طوری بیان کیفیت فطری بودن دین یا توحید را کرده‌اند. و ما در این اوراق بر طبق آراء آن‌ها سخن نگوییم، بلکه در این مقام آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی دام ظله، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان می‌کنم، گرچه بعضی از آن‌ها به طریق رمز و اشاره در کتب بعضی از محققین از اهل معارف هست، و بعضی از آن به نظر خود قاصر رسیده است.

[...] بدان که از فطرت‌هایی که «فَطَرَ النّاسَ عَلَیها[1]»، فطرت تنفر از نقص است، و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی یافته است از آن متنفر است. پس عیب و نقص مورد تنفر فطرت است، چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس متوجهٌ الیهِ فطرت باید واحد و احد باشد، زیرا که هر کثیر و مرکبی ناقص است، و کثرت بی‌محدودیت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن. پس، از این دو فطرت، که «فطرت تعلق به کمال» و «فطرت تنفر از نقص» است، توحید نیز ثابت شد.[2] بلکه استجماع حق جمیع کمالات را و خالی بودن ذات مقدس از جمیع نقایص نیز ثابت گردید. و سورۀ مبارکۀ توحید که نسبت حق جل و علا را بیان می‌فرماید، به حسب فرمودۀ شیخ بزرگوار ما روحی فداه، از هویت مطلقه که متوجهٌ الیهِ فطرت است و در صدر سورۀ مبارکه[3] به کلمۀ مبارکۀ «هُوَ» اشاره به آن شده است، برهان بر شش صفتی است که در دنبالۀ آن مذکور است.

 

منبع: چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح 11، ص 181-185؛ برگرفته از عارف کامل، ص 111-113

 

[1] روم 30

[2] مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی در کتاب رشحات‌البحار خود، در ذیل آیۀ 18 سورۀ کهف (وَ إِذْ قالَ مُوسی‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً) چنین می‌فرماید: «بدیهی است که انسان بما هو انسان، نه بما هو موسی (ع)، عاشق ارتقا به کمال نفس خویش است. به طوری که عشق وی در این کمالات محدود فرونمی‌نشیند و از آنجایی که فطرت معصوم از خطاست و عشق نیز قوی‌ترین براقی است که باعث وصول به معشوق می‌شود، پس باید به وجود کمال غیرمتناهی در دار تحقق و نیز امکان وصول به آن، که همان مبدأ و معاد است، حکم نمود. این است که موسی برای وصی خود، یوشع، عشق خود را با دوام طلب خود تا رسیدن به در معشوق خویش، یعنی انسان کامل که محل اجتماع بحر وجوب (به خاطر فنای خود در آن) و بحر امکان (به خاطر بقای خود به آن) اظهار داشت.» رشحات‌البحار، مترجم: زاهد ویسی، چاپ سوم، ص 460

[3] منظور سورۀ توحید است.