مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب عارف کامل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اسلام انفرادی

گویند عارف بالله کسی است که حق را به مشاهدۀ حضوریه بشناسد و «عالِم» بالله کسی است که به براهین فلسفیه، علم به حق پیدا کند و بعضی گویند «علم و عرفان» از دو جهت تفاوت دارد: یکی از جهت متعلَّق، چنان‌چه ذکر شد، و دیگر [آنکه] در معرفت، سابقۀ فراموشی و نسیان مأخوذ است.

           پس چیزی را که ابتدائاً ادراک به آن تعلق شد، گویند «علم» به او حاصل شد، و چیزی را که معلوم بوده و نسیان شد و ثانیاً مورد ادراک شد، گویند معرفت به آن حاصل شد. و عارف را از آن جهت «عارف» گویند که متذکر اکوان سالفۀ خود شود، و بعضی از اهل سلوک، مدعی تذکر عالم «ذر» هستند، و گویند اگر حجاب طبیعت که موجب این غفلت و نسیان است، از پیش چشم سالک برداشته شود، متذکر عوالم سابقه می‌شود [...]

           و شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی روحی‌فداه، می‌فرمود:

حالت روحی حضرت آدم علیه‌السلام این بود که توجه به مُلک خود نکند و مجذوب عالم غیب و مقام قدسی باشد. و این حرکت، آدم علیه‌السلام را از آدمیت سلب می‌کرد. پس حق تعالی شیطان را بر او مسلط فرمود تا او را متوجه شجرۀ طبیعت کند، و از آن جاذبۀ ملکوتی، او را به مُلک منصرف کند.[1]

 

منبع: چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح 37، ص 621-622؛ برگرفته از عارف کامل، ص 113-114

 

[1] آیت‌الله شاه‌آبادی درباره توجه آدم علیه‌السلام به شجره می‌فرماید: «آدم با آینه صاف وجودش، عالم ملکوت و جبروت را می‌بیند، با آن‌ها انس می‌گیرد، و به جانب آن‌ها میل می‌کند و می‌خواهد جزء آن‌ها باشد. ولی از آنجا که چند مرتبه از آن‌ها متأخرتر است، از میل به جانب این درخت ملکوتی یا جبروتی یا مشیت مطلق نهی شده است. این است که خداوند متعال فرمود: "وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ (بقره 35)" زیرا حصول آن برای او ناممکن بود؛ مگر از طریق اکتساب در صعود قوسی (یا پا نهادن در قوس صعود)، اما صعود استقامی، علاوه بر آنکه مُحال است، موجب فنای محض می‌شود؛ مانند فنای قطره در دریا و فنای شعله در معدن خود. این است که خداوند فرمود: " فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ." به علاوه، این امر نوعی تعطیل مُلک است. در حالی که صعود قوسی محتاج تدبیر مُلک بدن و استیفای حظوظ آن است تا به این صورت، تدریجاً ارتقا یابد و از حضیض جسمانیت به اوج ملکوتیت، جبروتیت یا فراتر از آن گام بگذارد.» رشحات‌البحار، ترجمه: زاهد ویسی، چاپ سوم، ص 384

  • ۰
  • ۰

استقامت امت

آیت‌الله شاه‌آبادی

در حدیث است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خطی مستقیم کشیدند و خطوطی در اطراف آن کشیدند و فرمودند: «این خط مستقیم طریقۀ من است.» و گویند فرمود: «شَیَّبَتنی سورَةُ هودٍ لِمَکانِ هذِهِ الآیَةِ[1]». اشارۀ ایشان به این سخن خداوند تعالی است: «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ[2]».

          شیخ عارف کامل ،شاه‌آبادی روحی فداه، می‌فرمود:

این فرمایش برای آن است که استقامت امت را هم از آن بزرگوار خواسته‌اند. و لهذا این آیۀ شریفه در سورۀ شوری هم هست[3]، و این فرمایش را راجع به آن نفرمودند، زیرا که آن ذیل را ندارد.

          بالجمله، استقامت از اشدّ امور است بر سالک.

 

منبع: سرّ الصلوة، امام خمینی (ره)، ص 72-73، با ترجمۀ عبارت عربی متن. برگرفته از عارف کامل، ص 107-108

 

[1] «سورۀ هود مرا به سبب وجود این آیه پیر کرد.» علم الیقین، ج 2، ص 971

[2] «ای پیامبر، چنانکه امر شده‌ای استقامت بورز،خود و هر کس که با تو به سوی خدا بازگشته است.» هود 112

[3] منظور این آیه است: «فَلِذلِکَ فَادعُ وَاستَقِم کَما اُمِرتَ». (شوری 15) که در ادامه به امت حضرت رسول اشاره نمی‌کند.

  • ۰
  • ۰

سه دستور آیت‌الله شاه‌آبادی برای اصلاح و تربیت انسان

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی در پاسخ به تقاضای چند تن از بازاریان برای اصلاح نفس، سه دستور فرمودند:

«اول اینکه سعی کنید نمازتان را اول وقت بخوانید، حتی‌المقدور هم باجماعت بخوانید. دوم اینکه انصاف را در کسب داشته باشید. سوم اینکه حق الهی را ماهیانه پرداخت کنید، ولو اینکه مجاز است سالیانه شود.»

 

منبع: عارف کامل، ص 66-67

  • ۰
  • ۰

اسلام انفرادی

اسلام انفرادی

قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا که قرآن نمی‌فرماید به‌تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلات را در عهده مسلمین گذارده. قرآن نمی‌فرماید تنها تحرز از زنا نما، بلکه علاوه [بر آن]، حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم، از وظایف ما مقرر فرموده است.

 

منبع: عارف کامل، ص 162؛ شذرات المعارف، شذره اول

  • ۰
  • ۰

از خودش خیلی مطلب داشت

امام خمینی در جوانی

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی (ره) نقل می‌کنند:

از امام خمینی (ره) پرسیدم که در درس مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی چند نفر بودید؟ فرمودند: «گاهی که زیاد می‌شدیم سه نفر،‌ ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان می‌خواندم.»

سؤال کردم آیا درس دیگری نزد مرحوم شاه‌آبادی خوانده‌اید؟‌ فرمودند: «ایام تعطیل و روزهای پنج‌شنبه و جمعه، نزد ایشان مفتاح الغیب را خواندم. در همان موقع که شرح فصوص و مفتاح الغیب[1] را می‌خواندم، بر مفتاح الغیب حاشیه نوشتم.»

پرسیدم دیگر چه کتاب‌هایی نزد ایشان خوانده‌اید؟ فرمودند: «کتاب منازل السائرین[2] را.» پرسیدم: «چند نفر بودید؟» فرمودند: «من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفری هم می‌آمدند، ولی پس از چندی می‌رفتند.»

پرسیدم ایشان چگونه بودند؟ فرمودند: «من از آقای شاه‌آبادی سؤال کردم مطالبی را که شما می‌گویید در کتاب نیست،‌ از کجا می‌آورید؟ گفتند: گفته می‌شود! یعنی از خودم می‌گویم. ایشان حقّ بزرگی بر گردن من دارند و کاملاً  وارد بودند، چه در فلسفه چه در عرفان.»

پرسیدم چند سال نزد ایشان عرفان خواندید؟ امام فرمودند: «درست یادم نیست، ولی پنج شش سال شد.» و افزودند: «شرح فصوصی که آقای شاه‌آبادی می گفتند فرق می‌کرد با شرح فصوص قیصری؛ ایشان از خودش خیلی مطلب داشت.»

از ایشان سؤال کردم اوّلین کتابی که نوشته‌اید چه بود؟ فرمودند: «گمان می‌کنم اوّلین کتابم یا بهتر بگویم اوّلین چیزی که نوشتم حاشیه بر رأس الجالوت بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلّم از آقای شاه‌آبادی است[3]. وقتی آقای شاه‌آبادی به قم آمدند، من متأهل نبودم[4]. بعد از تأهّل هم، درس را نزد ایشان ادامه دادم.»

این مطالبی بود که امام خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.[5]

 

منبع: عارف کامل، ص 6-8

 

[1] «مفتاح الغیب» از آثار صدرالدین قونوی است و کتاب «مصباح الانس‌«، توسط محمد بن حمزه فناری رومی در شرح همین کتاب نوشته شده است. صدرالدین قونوی، خود از بزرگ‌ترین استادان عرفان است و کتب زیادی در ترویج افکار و عقاید استاد خود، محیی الدین عربی، تألیف کرده است. او با خواجه نصیرالدین طوسی نیز مباحثاتی داشته و استاد شهید مطهری، وی را بهترین شارح افکار و اندیشه‌های ابن عربی‌ می‌داند و می‌فرماید: «شاید اگر او نبود، محیی الدین قابل درک نبود.» (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص658)

[2] تألیف مرحوم عبدالله هروی، در علم اخلاق که در صد منزل تنظیم شده است.

[3] مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی در ادامه می‌گویند: «من معتقدم که اوّلین کتاب امام مصباح الهدایه است و دومین تألیف ایشان شرح دعای سحر و سومین تألیف کتاب اربعین حدیث. کتاب رأس الجالوت پس از تعلّم از مرحوم شاه‌آبادی است. (پا به پای آفتاب، ج1، ص60)

[4] مرحوم شاه‌آبادی در سال 1307ش (1347ق) به قم رفته‌اند و امام خمینی در سال 1308ش (در سن 29 ـ 28 سالگی) متأهل شده‌اند.

 

[5] پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج1، ص59ـ58.

  • ۰
  • ۰

از طلا ارزنده‌تر

کتاب جواهر الکلام مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید مجتبی رودباری نقل می‌کنند که امام خمینی (ره) فرمود: «من مطلبی را از استادم، مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (رضوان الله علیه)، نقل می‌کنم و ایشان از پدر بزرگوارش[1]، که از شاگردان "صاحب جواهر[2]" بودند، نقل می‌کرد. آقای شاه‌آبادی می‌فرمود:

صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای به‌نام حوزه علمیه نجف به شمار می‌رفت و تصادفاً در حیات پدر فوت می‌کند. در روز تشییع،‌ با اینکه هاله‌ای از غم و اندوه سرتاسر نجف را فراگرفته بود،‌ صاحب جواهر، که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرد و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع جنازه، نصف صفحه‌ای از کتاب جواهر را به رشته تحریر درآورد.» [3]

 

منبع: عارف کامل، ص 8-9

 

[1] مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدجواد اصفهانی حسین‌آبادی (ره) متوفای 1312ق

[2] مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی، مؤلف کتاب «جواهر الکلام» که یک دورۀ کامل فقه است ـ معروف به «صاحب جواهر» ـ از علمای بزرگ شیعه است و متوفای 4 شعبان 1266ق.

[3] صحیفۀ دل، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 80

  • ۰
  • ۰

اثبات توحید از دو فطرت

 

بدان که مفسرین، از عامه و خاصه، هر یک به حسب طریقۀ خود، طوری بیان کیفیت فطری بودن دین یا توحید را کرده‌اند. و ما در این اوراق بر طبق آراء آن‌ها سخن نگوییم، بلکه در این مقام آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی دام ظله، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان می‌کنم، گرچه بعضی از آن‌ها به طریق رمز و اشاره در کتب بعضی از محققین از اهل معارف هست، و بعضی از آن به نظر خود قاصر رسیده است.

[...] بدان که از فطرت‌هایی که «فَطَرَ النّاسَ عَلَیها[1]»، فطرت تنفر از نقص است، و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی یافته است از آن متنفر است. پس عیب و نقص مورد تنفر فطرت است، چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس متوجهٌ الیهِ فطرت باید واحد و احد باشد، زیرا که هر کثیر و مرکبی ناقص است، و کثرت بی‌محدودیت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن. پس، از این دو فطرت، که «فطرت تعلق به کمال» و «فطرت تنفر از نقص» است، توحید نیز ثابت شد.[2] بلکه استجماع حق جمیع کمالات را و خالی بودن ذات مقدس از جمیع نقایص نیز ثابت گردید. و سورۀ مبارکۀ توحید که نسبت حق جل و علا را بیان می‌فرماید، به حسب فرمودۀ شیخ بزرگوار ما روحی فداه، از هویت مطلقه که متوجهٌ الیهِ فطرت است و در صدر سورۀ مبارکه[3] به کلمۀ مبارکۀ «هُوَ» اشاره به آن شده است، برهان بر شش صفتی است که در دنبالۀ آن مذکور است.

 

منبع: چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح 11، ص 181-185؛ برگرفته از عارف کامل، ص 111-113

 

[1] روم 30

[2] مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی در کتاب رشحات‌البحار خود، در ذیل آیۀ 18 سورۀ کهف (وَ إِذْ قالَ مُوسی‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً) چنین می‌فرماید: «بدیهی است که انسان بما هو انسان، نه بما هو موسی (ع)، عاشق ارتقا به کمال نفس خویش است. به طوری که عشق وی در این کمالات محدود فرونمی‌نشیند و از آنجایی که فطرت معصوم از خطاست و عشق نیز قوی‌ترین براقی است که باعث وصول به معشوق می‌شود، پس باید به وجود کمال غیرمتناهی در دار تحقق و نیز امکان وصول به آن، که همان مبدأ و معاد است، حکم نمود. این است که موسی برای وصی خود، یوشع، عشق خود را با دوام طلب خود تا رسیدن به در معشوق خویش، یعنی انسان کامل که محل اجتماع بحر وجوب (به خاطر فنای خود در آن) و بحر امکان (به خاطر بقای خود به آن) اظهار داشت.» رشحات‌البحار، مترجم: زاهد ویسی، چاپ سوم، ص 460

[3] منظور سورۀ توحید است.