چون پدر و مادر من یک فرد متدینی بودند، من به خاطر دارم پدر و مادرم زمانی که ما پنج یا شش ساله بودیم، سورۀ حمد و توحید را ایشان به ما یاد دادند. ایشان در کوچۀ سرداری پشت مسجد سپهسالار منزل داشتند. آنجا نماز و روزه و حمد و سوره را ایشان به ما یاد دادند. پدرمان گاهی اوقات برای مسائلی که پیش میآمد، سؤالاتی میکردیم و ایشان جوابمان را میدادند. ایشان چندین زن داشتند و مادر بنده دومین یا سومین زن ایشان بودند. کسی میگفت که مادر من عاشق پدر شما شد و خودش نمیتوانست کاری انجام بدهد، دختر خودش را به ایشان داد.[1]
راوی: حسن شاهآبادی
[1] مصاحبه با حسن شاهآبادی