مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیره اخلاقی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بیمار خاموش

آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی

آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی آن‌قدر به آرامش محیط خانواده اهمیت می‌دادند که وقتی هم مریض می‌شدند، برای اینکه اعضای خانواده نگران نشوند، مریضی خودشان را به آن‌ها انتقال نمی‌دادند و برای آن‌ها بازگو نمی‌کردند. با اینکه می‌دانستند اعضای خانواده در موقع بیماری مانند پروانه به دور او می‌گردند و از او مراقبت می‌کنند، ترجیح می‌دادند که بیماری خود را خودشان تحمل کنند و مریضی او باعث رنجش خاطر کسی نشود.

همسرشان می‌گوید:

ایشان در هنگام کسالت از بس اخلاق نیکو داشتند، نمی‌گفتند من چِمه، ولی ما می‌دانستیم که مرض قند دارد... یک روزی با آقا مهدی[1] رفته بودند حمام. حالشان بد می‌شود. آقا مهدی بغل‌شان می‌کند و ایشان را به خانه می‌آورند. خود آیت‌الله شاه‌آبادی می‌گویند: «همین که مهدی بغلم گرفت سینه‌ام له شد. حالا نمی‌دانم سینه‌پهلو کرده‌ام. به هوای اینکه دستش به سینۀ من بود که من را بغل گرفت، دیدم که سینه‌ام خیلی درد گرفت.» اما بعد دکترها گفتند از سینه‌پهلو است.[2]

البته آقا نورالله، فرزند ایشان، علت ضعف ایشان را بیماری قند می‌دانند.[3] ایشان مریضی خودشان را به کسی نگفته بودند، تا آن روز که پسرشان در حمام متوجه مریضی ایشان می‌شوند. حال این وضعیت و اخلاق حسنه این عالم متقی را مقایسه کنید با افراد عادی که به محض کوچک‌ترین ناراحتی و بیماری، همه اهل خانه را از دست خودشان عاصی می‌کنند و آه و ناله‌شان برای یک سردرد کوچک صدای همه را درمی‌آورد.

 

[1] منظور شهید بزرگوار آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی است.

[2] مصاحبه با همسر آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی، سرگذشت‌پژوهی، فروردین 1390

[3] مصاحبه با نورالله شاه‌آبادی، همان

  • ۰
  • ۰

احترام به مؤمن

آیت‌الله شاه‌آبادی در زندگی داخلی خود یک مسائل خاصی داشت که با تمام علما فرق داشت. اولین کسی که تلفن در خانۀ خود آورد آیت‌الله شاه‌آبادی بود . بقیۀ علما اشکال می‌کردند . ایشان بسیار مهمان‌دار بودند و اگر فردی میهمان ایشان می‌شد، بلافاصله پذیرایی می‌­کرد و حتی از بیرون غذا می­‌آورد و اگر تابستان بود، بستنی می­‌آورد. در خانه گلیم و ... بود، ولی خارج از خانه یک زندگی مرفه نشان می­‌داد.

یکی ازآقایان به حاج‌آقا  گفتند: «شما چطور برنامه­‌هایتان غیر از دیگران است؟ دیگران در خانه مبل و... دارند، ولی بیرون یک حصیری دارند که از مردم پذیرایی کنند. چرا شکل زندگی شما با بقیه فرق می‌کند؟» ایشان لبخندی زده بودند و گفته بودند: «عجب! عجب! مگر مؤمن می­‌تواند آبروی خدا را ببرد؟ مؤمن آبروی خداست. باید همین آبروی خدا را حفظ کنم. اگر من احیاناً یک زندگی پایین داشته باشم، باید بین من و خدای من باشد، ولی جلوی مردم باید غیر از این نشان بدهم.»

ایشان وقتی که می­‌خواستند از خانه بیرون بیایند، می‌­ایستادند و تمام عمامه و لباسشان را مرتب می‌­کردند. آیت‌الله شاه‌آبادی خیلی خوشگل بود و به خاطر زیبایی ایشان همه می­‌آمدند در مسجد جامع بیرون ایوان، هم زن‌­‌ها و هم مردها به تماشای ایشان. یکی از ایشان سؤال کرده بود که شما چرا جلوی آینه می‌­ایستید و این‌قدر خودتان را آرایش می‌­کنید؟! ایشان لبخندی زده بود و گفته بود: «مؤمن محترم است. اگر احیاناً خار و خاشاکی به محاسن یا عمامه من چسبیده باشد و مردم ببینند و لبخند بزنند، این خلاف احترام مؤمن می‌­باشد. مؤمن باید خودش احترام خودش را حفظ کند.»

 

راوی: حاج آقا مهدی فداقی