امام از جمله فلسفه را خوانده و در سنین 25، 26 سالگی بود به دنبال یک استاد عرفان عملی بودند. در بین همدرسیها و هممباحثهایهای امام، یکی از فرزندان آقای شاهآبادی با ایشان همدرس بود.[1] امام روزی موضوع را میگویند. نمیدانم آقا روحالله یا آقا نورالله بوده ـ به نظرم آقا نورالله صحیح است ـ به هر صورت ایشان به امام میگوید این آقا میتواند به شما درس بدهد. در همان زمان آقای شاهآبادی با آشیخ عبدالکریم حائری در مدرسه فیضیه مشغول صحبت بودند. امام صبر میکنند تا صحبت ایشان تمام شود. وقتی که حرکت میکنند به طرف منزل، به دنبال آقای شاهآبادی میروند و میگویند من میخواهم نزد شما چنین درسی را بخوانم.
ابتدا ایشان میگویند نه، همین کلاسها که داریم شما هم بیاید؛ چون آقای شاهآبادی روزانه یازده درس در حوزه داشتند.[2] امام میگویند نه. بعد که نزدیکهای منزل شاهآبادی میرسند، میگویند که حالا فلسفه قرار میگذاریم و یک درس فلسفهای میدهیم. امام میفرماید فلسفه نه، عرفان عملی.[3] بعد آقای شاهآبادی میگویند نه، چنین چیزی نیست و با هم وارد خانه مرحوم شاهآبادی میشوند. گویا پس از گفتوگو، آقای شاهآبادی احساس میکنند که این طلبه جوان ظرفیت و کشش مباحثی چون عرفان عملی را دارند. پس برای ایشان کلاس درس میگذارند که گاهی در این کلاس، دو یا سه یا چهار نفر بودند؛ بعداً امام تنها بودند. آقای شاهآبادی در مقام علمی از چهرههای برجسته بود، ولی معظمٌ له را نباید فقط در فلسفه یا عرفان یا فقه یا معارف دید؛ در مسائل سیاسی هم شجاعت عجیبی داشت.[4]
راوی: قاسم تبریزی
[1] میرزا محمدصادق شاهآبادی، برادرزادۀ مرحوم شاهآبادی همدرس و مرتبط امام با ایشان بوده است.
[2] به نظر میرسد ایشان روزانه نه درس داشتهاند که همین تعداد هم برای یک روز شگفتانگیز است.
[3] درس امام محضر آقای شاهآبادی عرفان نظری بوده و تربیت مرحوم شاهآبادی عرفان عملی بوده است.
[4] مجله شاهد یاران