مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب رشحات البحار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کتاب رشحات البحار اثر آیت‌الله شاه‌آبادی

این اثر به عربی و در سال 1359ق تألیف و از سه بخش تشکیل شده است:

- القرآن و العتره

- الایمان و الرجعه

- الانسان و الفطره

ظاهراً تألیف این کتاب مقدم بر کتاب شذرات بوده، چرا که در متن شذرات (معرفه 157) به آن اشاره شده است. این کتاب یک بار از سوی فرزند بزرگ ایشان، آیت‌الله محمد شاه‌آبادی (ره) در سال 1380ق ترجمه و شرح مختصری شده و پس از انقلاب نیز توسط نهضت زنان مسلمان در سال 1362ش تجدید چاپ شده است. همچنین از سوی فرزند دیگر ایشان، آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی، ترجمه و شرح شده و جناب آقای زاهد ویسی نیز این اثر را تصحیح و ترجمه کرده و پاره‌ای دیدگاه‌های فلسفی آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) را بررسی کرده است. هر دو کتاب در سال 1387ش توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده‌اند.

القرآن و العتره

بخش «القرآن و العتره» ایشان را علم خداوند به ذات خویش و سایر صفات خود آغاز می‌کنند. سپس نزول این علم را در مراتب وجود شرح می‌دهند و سوره قدر و نزول قرآن را مطابق با نزول علم الهی می‌دانند. سپس در موضوع حفظ قرآن از سوی خداوند مطالب را ادامه داده و اتحاد قرآن با عترت را در تمام مراتب آن طرح می‌کنند. با بیان لزوم بقای قرآن تا قیامت، لزوم بقای اهل بیت با ایشان توضیح داده می‌شود. با علم به شهادت امام دوازدهم عجل‌الله‌فرجه، لزوم رجعت اهل بیت پس از ایشان معلوم می‌شود تا معیت با قرآن در تمام مراتب تا روز قیامت حفظ گردد. در انتهای این کتاب، ایشان بحث ولایت تکوینی و تشریعی را تبیین می‌نمایند.

الایمان و الرجعه

در بخش «الایمان و الرجعه» ایشان ناظر به شبهاتی بودند که آن زمان پیرامون موضوع رجعت مطرح بوده و برخی در آثار خود رجعت را انکار می‌کرده‌اند. ایشان بر پایه تفسیر چند آیه از قرآن کریم، امکان رجعت را عقلاً و نقلاً بیان می‌کنند. آغاز این کتاب با آیه‌ای از سوره مبارکه نمل است:

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (83) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی‏ وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85)

در تفسیر آیه ایشان بیان می‌کنند که دابّه (جنبنده)ای که در آیه آمده است نمی‌تواند موجود دفعی الوجود و یا از ارواح سابقه باشد و با ضمیمه توضیحات دیگر، آن را نفس انسانی می‌دانند که در روایات به امیرالمؤمنین علیه‌السلام تطبیق شده است که با تکلم خود، حجت را بر همه تمام می‌کند. در ادامه ایشان و تطبیق آیه 85 را در دنیا و نه در قیامت می‌دانند. در ادامه ایشان رجعت افراد مختلف را به سه ملاک استعداد، استدعاء و استحضار می‌دانند. سپس به بیان فلسفی کیفیت رجعت می‌پردازند.

الانسان و الفطره

در بخش سوم با نام «الانسان و الفطره»، که بیش از دو سوم کتاب رشحات البحار را دربرمی‌گیرد، ایشان آیه سی‌ام سوره مبارکه روم را محور بحث خود قرار داده‌اند:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».

نظریه بنیادی آیت‌الله شاه‌آبادی که با نام «نظریه فطرت» شناخته شده است، در این کتاب به‌تفصیل تبیین شده است. ایشان فطرت را نحوه وجود انسان می‌دانند که معصوم از خطا بوده و از انسان جدا نمی‌شود. ایشان با ارجاع انسان به خود و مطالعه کتاب ذات و تکوین‌اش بیان می‌کنند که از طرق مختلف می‌توان به وجود فطرت‌ که مغایر با جسم و طبیعت انسان است پی برد:

- طریق علم به خود

- طریق توجه به عاشق بودن انسان به خود و کمالات خود

- توجه به کاشفه بودن خود

- توجه به محبت انسان به‌راحتی (و این‌که این راحتی کامل در عالم ماده نیست)

- طریق توجه به طلب آزادی و حرّیت.

دین، پایبندی به حقیقت

در ادامه ایشان دین را «التزام به حقایق» و دَین را نیز از همان ریشه به معنای التزام به تعهدات مالی می‌دانند. در اقامه دین انسان با مراتب مختلف خود ملتزم به حقایق می‌شود. ایشان اصول وجوه انسان را سه وجه حس، قلب و عقل می‌دانند. اقامه وجه به سوی دین در مرتبه حس التزام به عدالت، در مرتبه قلب التزام به عبودیت و در مرتبه عقل التزام به معرفت است. تحقق عدالت با رجوع به علم فقه خواهد بود، تحقق عبودیت با خضوع در برابر خداوند و معرفت رذایل و فضایل اخلاقی است که جامع همه آن‌ها عبودیت است و معرفت نیز با قرائت کتاب خود (فطرت) محقق می‌شود.

سپس ایشان پنج فطرت اولیه را برمی‌شمارند:

1. احترام حاضر

2. احترام منعم

3. احترام مقتدر

4. احترام کامل

5. احترام محبوب

فطرت آدمی عاشق کمال بی‌نهایت

مراجعه به فطرت، هر انسانی را به این نتیجه می‌رساند که فطرت او عاشق کمال مطلق است و با کمالات مقید راضی نمی‌شود. وقتی عشق به کامل بی‌نهایت وجود دارد، بنا به برهان تضایف، معشوقی نیز با این وصف در عالم وجود خواهد داشت. به این ترتیب، با برهان فطرت، وجود خداوند متعال را با صفات کمالی گوناگون اثبات می‌کنند. ایشان معرفت نفس و مطالعه کتاب ذات و تکوین خود را منتهی به معرفت خداوند می‌داند و حدیث مشهور معرفت نفس را به این صورت توضیح می‌دهند: «من عرف نفسه (بانّه عاشق) عرف ربّه (بانّه معشوقه)». در ادامه با استناد به فطرت کاشفه از حقایق، لزوم عالم معصوم را ثابت می‌نمایند.

بحثی در حنافت

درباره «حنافت» که در آیه شریفه به آن اشاره شده (اقم وجهک للدین حنیفاً) ایشان بیان می‌کنند که «حنیف» بر وزن فعیل، وصف معدنی است و دال بر آن است که موصوف، معدن و منبع این صفت است. لذا انسان باید معدن حنافت باشد و آن عبارت است از اعراض از آنچه که مخالف حقیقت است.

سپس شبهاتی را درباره معرفت خداوند با رجوع به فطرت پاسخ می‌دهند. رد ماهیت داشتن خداوند، ابطال جسمانیت و رؤیت خداوند، ابطال مذهب اشاعره در انکار حسن و قبح عقلی، ابطال جبر و تفویض در فعل بندگان و اثبات امر بین الامرین.

در ادامه کتاب، غایت فعل پروردگار، تفصیل بحث اقامه وجه به سوی دین و مراتب حضور قلب در عبادات مطرح شده است.

مراتب حضور قلب و وجود

ایشان مراتب حضور قلب را هفت مرتبه می‌دانند

1. حضور قلب به نحو اجمال

2. حضور قلب در ثنای خدا به نحو تفصیل

3. حضور قلب در ثناء و عبودیت به حضور ثناگو و معبود

4. حضور قلب عابد به حضور معبود

5. حضور قلب به گونه‌ای که عبادت به حول و قوه پروردگار و ظهور و مشیت اوست

6. حضور قلب در مقام استعانت از خدا و اینکه همه افعال عبد مستند به خداست

7. حضور قلب به رسیدن به طریق اسماء و صفات خداوند

سپس مراتب هفت‌گانه وجود انسان را توضیح می‌دهند: حس، قلب، عقل، سرّ، خفی و اخفی.

برهان‌های اثبات واجب الوجود

در بخش پایانی، ایشان براهینی را بر اثبات واجب الوجود مطرح می‌نمایند:

         برهان فطرت افتقار؛ ایشان بر پایه آیه شریفه «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر؛ 15) به تبیین فطرت افقتار پرداخته‌اند. همه موجودات امکانی محدود به حدود معینی هستند، بدون اراده خود ایجاد شده‌اند و بدون اراده خود در مرتبه خاص و عالم معینی زندگی می‌کنند و بدون اراده به عالم دیگر منتقل می‌شوند. وجداناً و بالفطره، وجود و کمالات هیچ موجود ممکنی تحت اراده و اختیار خودش نیست. لذا به حکم فطرت همه ممکنات ربط محض و تعلق صرف به مبدأ غنی و نامتناهی‌اند و نیازمند به غنی بالذات. پس هر موجود ممکن، به حسب ذات خود، فریاد می‌زند که ما به خداوند بی‌نیاز نیازمندیم.

         برهان فطرت امکان؛ ایشان بر پایه آیه شریفه «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏» (ابراهیم (ع)؛ 10) می‌فرماید که یکی از طرق دعوت به حق، آن است که انسان‌ها متوجه شوند آسمان‌ها و زمین (و همه موجودات ممکن) نیازمند خالق و مؤثر است؛ خالقی که فوق سلسله ممکنات باشد. مفروض این است که هر یک از ممکنات، به نحو قضیه حقیقیه، محتاج به مؤثر است. پس باید خالق خارج از کل باشد.

         فطرت انقیاد؛ در تفسیر آیه 18 سوره مبارکه حج «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» می‌فرمایند که همه موجودات خاضع‌اند. گاه این خضوع تکوینی است، که از آن به «فطرت افتقار» تعبیر کردند. گاه این تذلل آگاهانه است و حتی می‌تواند خضوع دیگران را هم درک کند. این خضوع، فطری و مخصوص انسان است. انسان بر دو گونه این خضوع را انجام می‌دهد:

1. گاه مخضوعٌ له فطری را هم می‌شناسد که مشمول «کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ» می‌شود؛

2. گاه مخضوعٌ له فطری را نشناخته و در برابر او اظهار خضوع نمی‌کند که مشمول «کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» می‌شود.

         فطرت رجا؛ بر اساس آیات شریفه «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً» (طه؛ 112-111)، تمام تلاش‌های انسان‌ها را بر پایه امید و رجا می‌دانند که با رجوع به فطرت، مقصد اصلی امیدواری را موجود حی قیوم، ابدی، دائم، عالم، قادر، غنی و رئوف می‌داند.

         فطرت خوف؛ در بخش‌های پایانی ایشان فطرت خوف را در ذیل آیات 19 ابراهیم (ع) و 16 فاطر، و برهان فطرت بغض نقص و حب و اصل را ذیل آیات 74 -79 سوره مبارکه ابراهیم (ع) تبیین کرده‌اند.

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله شاه‌آبادی از عارفان نامداری است که در جمع ظاهر و باطن به‌نیکویی درخشیده است. بی‌شک شناخت صحیح ویژگی‌ها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی ایشان، کمک شایانی به محققان حوزۀ اندیشۀ این عارف کامل می‌نماید. از ایشان دو کتاب «شذرات المعارف» و «رشحات البحار» به یادگار مانده است که در این مقاله به بررسی اجمالی این دو کتاب پرداخته شده است.

حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی، از جمله عارفان نامدار و واصلان کاملی است که در جمع ظاهر و باطن، به‌نیکویی درخشیده و اسوه‌ای ماندگار را برای رهپویان طریق کمال و جمال الهی، پدیدار ساخته است. توجه به ویژگی‌های عرفانی آن پیر فرزانه، به‌حق ترسیم‌گر نقشی دل‌انگیز در قاموس بزرگ عرفان اصیل اسلامی است؛ عرفان نابی که در جای‌جای زندگی علمی و سیرۀ اخلاقی این فقیه عارف و مجاهد، جلوه‌ای راهگشا دارد و الگویی جاودانه برای شیفتگان طریقتش به شمار می‌رود.

بر آن شدیم که با توجه به آثار مکتوب به جامانده از آن عارف بزرگ، مواردی چند را در خصوص نظریات ایشان یادآور شویم. بی‌شک شناخت درست ویژگی‌ها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی کمک شایانی به عرفان‌پژوهان می‌نماید و مسیر کاوش و پژوهش را در این عرصۀ مبارک، به‌گونه‌ای شایسته هموار می‌سازد.

هوش سرشار، استقلال رأی، بدعت فکر، شهامت نظری، شجاعت سیاسی و سلوک معنوی همراه با صلابت انقلابی، از خصائل این عارف نامی است. در این میان، کتاب شذرات المعارف و رشحات البحار، دو اثر مهم از آثار باقی‌ماندۀ ایشان است که در این یادداشت، به برخی از نظرات آن استاد فرزانه پرداخته می‌شود.

1. شذرات ‌المعارف

کتاب شذرات المعارف آیت‌الله شاه‌آبادی

این کتاب در پنج فصل یا پنج شذره نگارش یافته که در شذرۀ اول و دوم، به نکات مهمی در اندیشۀ‌ سیاسی اسلام می‌پردازد. در ابتدای این کتاب، بر نقش سیاسی اسلام تأکید شده و در این باره می‌فرماید: «قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا قرآن نمی‌فرماید به‌تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلوة را بر عهدۀ‌ مسلمین گذارده است.[1]»

به اعتقاد ایشان، از جمله ضعف‌های مهم جامعۀ مسلمانان، ترک امر به معروف و نهی از منکر است و می‌فرماید: جامعه‌ای مرده است که این فریضه در آن جایی ندارد. تأکید بر این فریضه، از نشانه‌های تأکید شارع بر اسلام اجتماعی است. اگر نگاهی به دستورات قرآن در انجام فرائض دینی مسلمانان بیندازیم، خواهیم دید حتی نماز، که شخصی‌ترین رابطۀ رازآلود مشخص انسان با خدای خویش است، اگر به صورت جماعت ادا شود، بسیار مطلوب‌تر خواهد بود. اسلام انفرادی خود از علل مهم عقب‌افتادگی مسلمانان و بی‌خبری آن‌ها از جامعۀ‌ خویش است.[2]

از دید آیت‌الله شاه‌آبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و گسترش معارف و حقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزلۀ‌ ریسمان نبوت و ولایت است و وجه ارتباط با مقام مقدس حضرت حجت‌بن‌الحسن (عجل‌الله‌فرجه) می‌گردد.

مرحوم شاه‌آبادی، از وحدت با نام «خیط اخوت» یاد می‌کند و معتقد است: از جمله علل و عوامل بیماری‌های فکری جامعۀ اسلامی و گسترش نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، اختلاف مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است. رابطۀ میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئلۀ اختلاف و تفرق، رابطه‌ای کاملاً مستقیم است. هرچقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال بیشتر خواهد بود.

ایشان برای اتحاد میان مردم، استحکام اتحاد میان علما را تنها راهی می‌دانست که موجب حفظ اسلام و مسلمانان می‌شود و در سایۀ این اتحاد است که پیروان علما، می‌توانند در راه حق قیام کنند و اعمال شایسته، اخلاق نیکو و عقاید حق را در میان مردم منتشر کنند و کارهای زشت و صفات ناپسند و عقاید باطل را از آنان دور سازند.[3]

ایشان در جای دیگر می‌فرماید: «از اینجا معلوم می‌شود که از احکام سیاسیۀ ‌الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است و از همین رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست به عقد اخوت میان مسلمانان زد.[4]» در ادامه مرحوم شاه‌آبادی، اخوت را به عرش تشبیه می‌کند که به چهار زاویۀ انس، کمال، عزت و عون استوار است. این چهار پایه، امهات نوامیس عالم بشریت، به حسب معاد و معاش است که در شذرات‌المعارف به تبیین هر یک پرداخته است.

ایشان در شذرۀ‌ ثالث، حدیثی از امیرمؤمنان (سلام‌الله‌علیه) به نقل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آورد که هر مسلمان بر گردن برادر مسلمانش سی حق دارد و باید آن‌ها را دربارۀ‌ برادرش انجام دهد و تا زمانی که آن‌ها را ادا نکند بخشوده نشود. در تشریح حدیث، نکات در خور توجهی دربارۀ حقوق مسلمانان در جامعۀ اسلامی متذکر می‌شود.

مرحوم شاه‌آبادی در شذرۀ‌ چهارم می‌فرماید: «چهارمین درجۀ انسانیت در مقام برادری، شکر نعمت است. هر کس شکر نعمت بندگان خدا را بجا نیاورد، شکر خدا را بجا نیاورده است. شکر از صفات ربوبیت است و خداوند این موهبت را به بندگانش مرحمت فرموده تا متخلق به اخلاق خدایی گردند.[5]»

ایشان شذرۀ پنجم و آخرین فصل این کتاب را با هفده نکته به پایان رسانیده است که بیانی است از موت، حال احتضار و عالم برزخ.

2. رشحات البحار

کتاب رشحات البحار اثر آیت‌الله شاه‌آبادی

مهم‌ترین اثر به جا مانده از آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، کتاب رشحات البحار است که در سه بخش نگاشته شده و لازم به ذکر است که فرزند ایشان، آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی این کتاب را شرح کرده است.

در بخش اول این کتاب، به کلام وحی، قرآن و عترت پرداخته شده و با مقدمه‌ای درباره‌ علم الهی آغاز گردیده است و مسائلی مانند تجرد علم، مراتب تجرد، نحوۀ اتحاد ذات با علم و صفات دیگر الاهی، اسما و صفات وجودی حق و نحوۀ علم به ماسوا، مورد بحث قرار می‌گیرد که شرح آن در رابطه با قرآن و عترت مورد توجه است.

قرآن علم خدای تعالی و کلام اوست و با ذات او متحد است. اولین منزل­گاه تجلی ذات مقدس الاهی در مرتبۀ ظهور، عالم مشیت است که تجلی‌گاه ذات بر ذات، حبّاً و عشقاً جلوه‌گاه اطلاقی صرف‌‌الوجود است. در این مرتبه نیز وجود مقدس حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مقام واحدیت حق با قرآن متحد است و شمس حقیقت احمدی، طلوع اولیۀ‌ قرآن است و پس از مرتبۀ مشیت الاهیه با سایر تعینات، چون مرتبه عقول کلیه و جزئیه و عالم برزخ و ملک متحد شود و ظهور قرآن نازل در تمامی این مراحل و تعین آن در این مراتب، اعم از عوالم مجرد و مادی علم خدای تعالی است.[6]

در بخش دوم به بحث ایمان و رجعت پرداخته شده است. در آغاز این بخش می‌فرماید:

برای هر انسانی پیش از مرگ چنین وضعی پیش می‌آید و مسئلۀ نبوت و ولایت بر او عرضه می‌شود و ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی (علیه‌السلام) پیش از مرگ، برای تحقق ایمان به ولایت مطلقۀ محمدیه است؛ زیرا ولایت آن حضرت، مندرج در ولایت مطلقۀ محمدیه است و ایمان اهل کتاب به ولایت حضرت عیسی، ایمان به ولایت مطلقۀ امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) خواهد بود که شامل تمامی ولایات است و به این ترتیب به آن حضرت ایمان می‌آورند و بیعت خواهند نمود و به کمال سعادت خواهند رسید.[7]

در مطالب دیگر این بخش، به چگونگی رسیدن به سعادت یا شقاوت و شرح مراتب سه‌گانۀ‌ اعتقادی پرداخته شده که ایشان اولین مقام را شناخت خدای متعال می‌داند و در کمال این شناختن است که می‌توان او را به داشتن صفات، متصف دید و قرآن بدان‌ها فراوان یاد کرده است. این نوع اعتقاد و شناسایی را مرتبۀ علم‌الیقین می‌داند؛ چرا که در این مرحله از راه تفحص و دلیل وجود حق تعالی، یگانگی آن حضرت و صفات دیگر وی برای شخص، علم حاصل می‌گردد و از این راه به وجود خدا و صفات او پی برده است. در مرتبۀ دوم، مرحوم شاه‌آبادی، دستیابی به حقایق را از راه استدلال و اقامه برهان نمی‌داند، بلکه از راه شهود میسر می‌داند.

مرتبۀ سوم، معرفت به مقام ولایت مطلقةالاهیة و وصول به این مقام و تحقق آن برای اوست؛ به این معنا که شخص عارف سالک، در طی مدارج عبودیت حق، به مقامی می‌رسد که در خدا فانی می‌شود؛ به گونه‌ای که فعلی و حرکتی را جز فعل خدا نداند، صفتی را جز صفت خدا نشناسد و حقیقتی را جز ذات احدیت نداند و خود را در جنب آن فانی ببیند و همواره شاهد و مجذوب جلوات معبود باشد.[8]

در جای دیگر می‌فرماید: «مرگ بدن نابودی انسان نیست، بلکه نوعی ترقی و کمال روح است که پس از مرگ، بدن همچنان زنده و باقی است.[9]»

بخش سوم این کتاب را می‌توان غُرر آثار مرحوم آقای شاه‌آبادی دانست. این بخش از ابداعات علمی ایشان به شمار می‌رود و نظریۀ‌ فطرت که مغز مکتب حکمی اوست و از منزلت و جایگاه ممتازی برخوردار است، در این بخش است. ایشان در این باب می‌فرماید: «از آنچه تاکنون از مراجعه به فطرت به دست آمد، آن را حاصل عشقی بی‌منتها و معشوقی صاحب جمال یافتیم که همواره در آرزوی وصال آن است. از دیدگاه فطرت به کشفیاتی دست یافتیم، و آن این است که معلوم شد فطرت و ذات انسان، خواهان شناخت حقایق است و در برابر کمال، ملتزم به تواضع و فروتنی است و به عدالت پایبند و ملتزم است. اکنون که به حکم فطرت، شناخت معارف ضروری است، باید بدانیم که فرمان فطرت به موارد خاص و معارف ویژه‌ای محدود نیست. ولی از آن جهت که شناخت‌ها از نظر ثابت بودن و حادث شدن یکسان نیستند، یعنی برخی از معارف همواره ثابت و همیشگی و بعضی حادثند، از این رو می‌توان دریافت که مقصود اولیۀ‌ فطرت دربارۀ شناخت، که از یک نظر هدف نهایی است، همان معارف و حقایق ثابت و همیشگی است.»[10]

مرحوم شاه‌آبادی اولین قدم در راه کمال را خودشناسی می‌داند؛ دوری و اعراض از غیر حقیقت را لازم می‌شمارد و بر این باور است که توجه انسان در یک حالت به دو چیز غیر ممکن است و فطرت انسان از توجه به چیزی پیش از آنکه از دیگری منصرف شود، خودداری می‌ورزد و تا از یکی فراغت حاصل نکند، به دیگری نمی‌پردازد. از این رو، به آیۀ 30 سورۀ روم استناد می‌کند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً» که ای انسان طالب حقیقت! دین را به گونه‌ای در نظرت قرار ده که از آنچه غیر حقیقت است رو بگردانی.

در ادامه به کشفیات ده‌گانۀ فطرت می‌پردازد. از شناخت مفهوم و معنای «من عرف نفسه فقد عرف ربه[11]»، به اشراقات عشق اشاره می‌کند و اینکه انسان، عاشق دانش است. ابتهاج و شادمانی، معشوق فطرت است. همچنین از شراره‌های اندوختنی دل سخن می‌گوید و به سامان همان شعله‌ها می‌پردازد و نهیب مراقبت از آن‌ها را بر گوشمان طنین‌انداز می‌کند که اگر این شعله‌ها جان بگیرند، جانی بر جانت نخواهند گذاشت.

مرحوم شاه‌آبادی علت عرضۀ امانت خداوند به انسان و عدم ودیعه گذاشتن آن به دیگر مخلوقات را وجود فطرت می‌داند و می‌فرماید: «خدای عالی دربارۀ‌ لیاقت و قابلیت انسان و کفایت‌های شایستۀ او، به دو ویژگی انسان استدلال می‌فرماید که عبارتند از: ظلومیت و جهولیت. ظلومیت، همان پایین کشیدن نفس از مرتبۀ خودمختاری در کشور پهناور زندگی انسان و قراردادن آن تحت فرمانروایی عقل است که این، نهایت درجۀ عدالتی است که انسان می‌تواند دربارۀ نفس اماره به عمل آورد تا آن را به درجۀ نفس مطمئنه برساند؛ زیرا چنین شیوه‌ای، مطابق خواست فطرت است؛ جهولیت آن است که سالک در طریق سلوکش، هنگامی که مرحله‌ ظلومیت را پشت سر گذاشت و نفس را از سرکشی بازداشت، زمام فرمانروایی را به دست باکفایت عقل بسپارد.»

حی و حیات را به‌وضوح می‌توان از تک‌تک ظهور این کلمات، دید و رایحۀ خوش ماندگاری‌اش را استشمام کرد و حضور این استاد فرزانه را در پیچ و خم هر یک از این کلمات که طریقند، به الی‌الله به‌عینه دید که دست در دستت می‌گذارد و تو را از پیچ و تاب توهمات و آفات زندگی می‌رهاند و خبرت می‌دهد که آنچه از مبدأ فیاض الهی دریافت کرده‌ای، معدوم نخواهد شد و آفات زندگی، جایگاهی در بهشت است.

و در لحظات آغازین کتاب، درخواهی یافت که این رشحات را با چشم سر خواندن کفایت نمی‌کند و چشم دل باید گشود تا حلاوت و شیرینی‌اش بر جانت بنشیند.

نویسنده: مهدی علمی دانشور

 

[1] شذرات‌المعارف، ص 5.

[2] همان

[3] شذرات المعارف، ص 6

[4] شذرات المعارف، ص 5 و 6

[5] شذرات المعارف، ص 130

[6] رشحات البحار، ص 81.

[7] رشحات البحار، ص 156.

[8] رشحات البحار، ص 191.

[9] رشحات البحار، ص 198.

[10] رشحات البحار، ص 273.

[11] بحارالانوار، ج 64.