مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

از طلا ارزنده‌تر

کتاب جواهر الکلام مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید مجتبی رودباری نقل می‌کنند که امام خمینی (ره) فرمود: «من مطلبی را از استادم، مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (رضوان الله علیه)، نقل می‌کنم و ایشان از پدر بزرگوارش[1]، که از شاگردان "صاحب جواهر[2]" بودند، نقل می‌کرد. آقای شاه‌آبادی می‌فرمود:

صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای به‌نام حوزه علمیه نجف به شمار می‌رفت و تصادفاً در حیات پدر فوت می‌کند. در روز تشییع،‌ با اینکه هاله‌ای از غم و اندوه سرتاسر نجف را فراگرفته بود،‌ صاحب جواهر، که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرد و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع جنازه، نصف صفحه‌ای از کتاب جواهر را به رشته تحریر درآورد.» [3]

 

منبع: عارف کامل، ص 8-9

 

[1] مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدجواد اصفهانی حسین‌آبادی (ره) متوفای 1312ق

[2] مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی، مؤلف کتاب «جواهر الکلام» که یک دورۀ کامل فقه است ـ معروف به «صاحب جواهر» ـ از علمای بزرگ شیعه است و متوفای 4 شعبان 1266ق.

[3] صحیفۀ دل، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 80

  • ۰
  • ۰

اثر خوراک بر بصیرت

سیره عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی

تأثیر لقمه و غذای انسان بر داشتن روحی خدایی و درونی بصیر و بینا بر کسی پوشیده نیست. این مطلب در روایات فراوانی آمده و قرآن کریم نیز به آن اشاره کرده است: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ[1]؛ پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد.» بنابراین نه‌تنها حلال و حرام بودن لقمه، که پاکی و طهارت آن نیز بر پاکی روح انسان مؤثر است. آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی با دانستن این نکته، چرایی از میان رفتن چشمان بصیر انسان را بیان می‌کند. علاوه بر اینکه با تعمق در این حکایت جلوه‌ای از روح عرفانی آن عارف کامل رخ می‌نماید:

یک روز، بعد از نماز جماعت، یک مرد روستایی خدمت آیت‌الله شاه‌آبادی رسید و گفت: «هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می‌کنم، سیدی را می‌بینم که جلوتر از شما به نماز می‌ایستند. آقا از او می‌پرسند: «شغل شما چیست؟» او می‌گوید: «مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می‌آورم و می‌فروشم.» آقا پرسیدند: «غذا چه می‌خوری؟» روستایی پاسخ داد: «از محصولات خودم.» روز بعد، همان مرد خدمت آقای شاه‌آبادی رسید و عرض کرد که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه‌آبادی می‌پرسند: «امروز غذا چه خورده‌ای؟» مرد روستایی پاسخ داد که از بازار تهیه کردم. آقای شاه آبادی فرمودند: «به همین دلیل است که آن سید را ندیده‌ای.»[2]

 

[1] سوره عبس، آیه 24

[2] به نقل از آقای محمد رضا خوشدل، خادم مسجد جامع بازار

  • ۰
  • ۰

مرحوم حجت‌الاسلام دوانی استاد تاریخ

جالب است که هم پدر و هم جد شهید شاه‌‌آبادی هردو انقلابی بودند. جَدّشان در برابر اعمال ناصرالدین شاه قیام کردند تا جایی که از اصفهان جلب به تهران شد. پدر هم در اوایل با رضاخان طرف می‌شود و حدود یازده ماه به عنوان اعتراض در حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شود. در همین‌‌جا من تذکری هم بدهم که انگیزۀ قیام در امام خمینی چه بسا از این استاد بزرگوار سرچشمه گرفته بود. تعبیری که مرحوم آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی از رضاخان و اعمال او کرده بود، بعدها می‌‌بینیم همین تعبیر را امام در کشف‌الاسرار راجع به رضاخان و در اعلامیه ایام انقلاب درباره پسرش محمدرضا کرده است.

 

راوی: حجت‌الاسلام علی دوانی

  • ۰
  • ۰

حسن شاه‌آبادی فرزند آیت‌الله شاه‌آبادی

پدرطوری بودند که ما مجبور بودیم که به ایشان احترام بگذاریم. علت آن این بود که انسانی بودند که هیچ موقع کلمۀ زشتی به انسان نمی‌گفتند. اگر هم خطا می‌کردیم، نهایت نصیحت می‌کردند که خطا نکنید و می‌گفتند کارتان خطا بوده. ما اجباراً باید به ایشان احترام می‌گذاشتیم، چون اگر ما احترام نمی‌گذاشتیم، همسایگان هم احترام نمی‌گذاشتند و کسی احترام نمی‌گذاشت. وقتی ایشان به مسجد می‌رفتند و ما هم دنبالشان می‌رفتیم، محال بود که ما هم‌قدم با ایشان راه برویم. دو قدم دورتر از ایشان راه می‌رفتیم و به ایشان احترام می‌گذاشتیم، برای اینکه مردم بدانند ایشان پدر ما هستند و ما بچۀ ایشان هستیم. مردم هم به ایشان احترام می‌گذاشتند و وقتی ایشان را می‌دیدند، سلام می‌گفتند و رد می‌شدند.[1]

 

راوی: حسن شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با حسن شاه‌آبادی

 
  • ۰
  • ۰

مرحوم آخوند خراسانی استاد آیت‌الله شاه‌آبادی

مرحوم والد درباره مقام اخلاقی آخوند خراسانی و روش او در برخورد با مخالفان این داستان را نقل می‌فرمودند:

در زمان مرحوم آخوند و مرحوم سید صاحب عروه، موضوع مشروطه و استبداد مورد اختلافات شدید اطرافیان عَلَمین بود، تا آن حدّ که طرفین یکدیگر را تفسیق می‌کردند. یکی از اطرافیان مرحوم سید در تبریز مریدی داشت که مقلّد آخوند خراسانی بود. روزی مرید از تبریز به نجف رفت و مهمان آن مراد خود شد و از او خواست که با وی برای پرداخت وجوه شرعی به خدمت آخوند برود. آن مراد، متحیر شد که چه کند! اگر می‌گفت که رابطه‌اش با آخوند خراسانی خوب نیست، مریدش را از دست می‌داد، و اگر علنی نزد آخوند می‌رفت، دوستانش که از طرفداران سید بودند، او را مؤاخذه می‌کردند.

فصل تابستان بود. ساعت ملاقات مرحوم آخوند، دو و نیم بعد از ظهر بود. ساعت یک بعد از ظهر به سبب شدت گرما بازار تعطیل می‌شد. آن مراد در ساعت مقرر، عبا بر سر کشید و با مریدش نزد آخوند آمد. مرحوم آخوند در سرداب بود که صدای در را شنید. در را باز کرد، وقتی آن‌ها را دید، متوجه موضوع شد، لذا آن‌ها را به همان سرداب برد و آن مراد را بسیار احترام کرد و با عتاب به آن مرید گفت: «شما چرا این کار را کردید و باعث شدید آقا در این گرما تا اینجا بیایند؟ با خود ایشان حساب می‌کردید تا در وقت دیگری وجوه را بیاورند. اکنون هم شما در حضور من با آقا حساب اموالت را انجام بده.»

بعد از این قضیه، آن آقا یکی دو بار به مجلس آخوند رفت، ولی دیگر از آن احترام خاص خبری نبود. روز سوم از مرحوم آخوند پرسید: «شما آن روز با من آن‌طور رفتار کردید، ولی حالا به‌گونه‌ای دیگر رفتار می‌کنید، علت چیست؟» آخوند فرمود: «آن روز مسئله حیثیت شما نزد آن آقا مطرح بود و رفتار من در آن موضوع تأثیر داشت، اما الآن که علما در مجلس حضور دارند و در طبقه بر شما اولویت دارند، برخورد معمولی کردم.»

من این داستان آخوند خراسانی را برای مرحوم امام نقل کردم، ایشان هم فرمود:

در زمان آیت‌الله بروجردی برای یکی از آقایان شبیه همین موضوع اتفاق افتاد. یکی از آقایان محترم تهران که از نظر اجتماعی، فردی مهم و محترم بود و از آیت‌الله بروجردی اجازه داشت. با سعایت عده‌ای آقای بروجردی اجازه خود را پس گرفت. سعایت‌کنندگان به پس گرفتن اجازه هم اکتفا نکردند و این مسئله را همه‌جا مطرح می‌کردند تا همه بفهمند آقای بروجردی اجازه‌اش را پس گرفته است. به آقای بروجردی گفتند: «آقا شما کرامت این شخص را از بین بردید، چون او قبل از نمایندگی شما در تهران آقایی داشت و با اجازه شما رونق بیشتری پیدا کرد، ولی با این کار شما، او ضربه زیادی دید.» آقای بروجردی خیلی متأثر شد و فرمود: «تصمیم گرفته‌ام یا به کسی حکمی ندهم یا اگر دادم، تا خلاف شرع آشکار مرتکب نشد، از او پس نگیرم.»

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

منبع: حدیث نصر، ص 113

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی استاد امام خمینی

نکتۀ جالب در رابطه با حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی، موضوع و بحث فطرت است. فطرت در طول سالیان و قرون مختلف تغییر نمی‌­کند. یعنی در حال حاضر که ما در قرن 21 هستیم، جامعۀ امروزی مواجه با همان دستورات دینی است که در حدود 1400 سال از عمر آن می­‌گذرد؛ در عین حال که فطرت انسانی تغییر نکرده است. فطرت آدم­‌ها همانی است که قبلاً بوده است. هنوز هم با گذشت این‌­همه سال، ما انسان‌­های زیبا و صادق را دوست داریم. دربارۀ مسائل خلقت، خداوند و جهان هستی کنجکاویم و همیشه دوست داریم بیشتر بدانیم. این‌­ها چیزهایی است که در فطرت ما وجود دارد (این شبهه‌­ای است که عده‌­ای می‌­گویند به اسلام هم سرایت می‌­کند. اگر این‌­طور است، پس باید اسلام عوض شود! یک دین جدید بیاید! پس چرا نمی‌­آید؟) هنوز هم آدم‌­ها حق‌‌پرست هستند، آدم‌­ها راستگو یا علاقه‌­مند به راستگویی هستند.

حضرت آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی بر این بحث بسیار کار کرده‌­اند و عمق وجود آدم‌­ها را هدف می‌گرفتند. می‌‌بینید وقتی صدای موسیقی پزشکی نزدیک مسجد، برای مسجد مزاحمت ایجاد می‌­کند، نظرشان این نبوده که صدای موسیقی آن پزشک به هر قیمتی قطع شود، بلکه عقیده داشتند خود دکتر باید اصلاح گردد؛ در این کار هم موفق می‌‌شوند. یعنی به معلول کار ندارند، بلکه علت را درست می‌­کنند. با اصلاح علت، معلول نیز خودبه‌‌خود از بین می‌‌رود.

در زمینۀ عرفان هم باز به همین‌‌گونه است. آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی هم فقیه بودند هم عارف. در زمانی که خیلی از آدم‌­ها عرفان را مورد مذمت قرار می‌­دادند، ایشان مردانه ایستادند و عرفان تدریس کردند. شاگردانی مانند امام خمینی، علامه طباطبایی و امثال ایشان را تربیت کردند. اما عرفان ایشان با بقیه تفاوت داشت. عرفان اصیل اسلامی بود. مانند بعضی از عرفا به فکر خودشان نبودند. ایشان درد مردم را می‌­شناختند و بیان می‌­کردند. می‌­گفتند که مسلمانان این مشکلات را دارند و بر اساس شناخت دردها، راه­های درمان آن را می‌­گفتند. حضرت امام در مکتب ایشان بودند که توانستند جهان را تحت تأثیر قرار بدهند و اسلام را سربلند کنند. ایشان درد دین داشتند؛ درد اینکه چرا مسلمانان باید این­‌قدر ذلیل و خوار باشند. عرفان ایشان گوشه­‌نشینی نبود. بلکه این تصور را که عارف آدم سر به زیر و گوشه‌‌نشینی است، از مردم می‌­گرفت. شهید مطهری هم در این باره مطالب زیادی در کتاب‌­های خود بیان کرده است.

برای تفهیم بیشتر این مطلب، من از بحث «ماده و صورت» در فلسفه  کمک می­‌گیرم. در این بحث، عنوان می‌­شود که ماده هیچ‌‌گاه بدون صورت نیست. اگر صورت از ماده جدا شود، بلافاصله یک صورت دیگر جایگزین آن خواهد شد. شما وقتی در جامعه نتوانستید فرهنگ خوبی را جا بیندازید، فرهنگ بد خودبه‌‌خود می­آید. این جزء بدیهیات است که وقتی مردم هیچ سیرۀ عملی و فرهنگی نداشته باشند، دچار انحطاط فرهنگی هم می‌­شوند. ما اگر نتوانیم عرفان اسلامی را برای مردم بیان کنیم، خودبه‌‌خود یوگا، مدیتیشن، ووشو یا عرفان‌­های منفی و عرفان‌‌های التقاطی در جامعه رشد می‌­کنند. من نمی­‌گویم همۀ این‌‌ها غلط است، اما باید قبول کنیم که التقاطی است؛ به این معنی که یک جاهایی درست است، اما یک جاهایی غلط است و در نهایت راه نادرست را می­‌روند. به بیان دیگر، این قانون طبیعت است و هیچ گریزی از آن نیست. وقتی نتوان مردم را سیراب کرد، آن‌‌ها دنبال سراب می‌­روند.

متأسفانه ما نتوانسته‌­ایم آن عرفان اصیل اسلامی را به همراه فواید آن در بین مردم جا بیندازیم و آن را شفاف و روشن بیان کنیم. بعضی‌­ها ممکن است متخصص در عرفان هم باشند، ولی همین سؤال‌­ها را بپرسند؛ یعنی باید روشن شود که درد و مشکل چیست. عرفان آمده است که برای ما چه کاری انجام دهد؟ هر علمی متولی یک سری مسائل است. عرفان هم مسائل مربوط به خودش را دارد. به نظر من، مهم‌­ترین مسئله­‌ای که مردم در عرفان به دنبال آن می‌­گردند، آرامش است (آرامش در این دنیا). به عنوان نمونه، ملاحظه می‌­فرمایید که مردم از نظر اقتصادی و جنبه‌­های دیگر، کم و بیش امرار معاش می­‌کنند. ولی بعضی از افراد پول­‌های زیادی خرج می‌­کنند تا یک آدم رمال بیاید و به آن‌ها بگوید چطور باید به آرامش برسند! عرفان امروز نیاز به این دارد تا در جامعه مطرح شود. برای اثبات و طرح این نیاز، محتاج این هستیم تا عارفان اسلامی را به عنوان الگو و استاد معرفی کنیم. به مردم بگوییم در موضوع عرفان اسلامی، این شخصیت نمونۀ یک عارف کامل است. علی‌‌رغم اینکه اشخاص با این خصوصیات خیلی کم وجود دارد، به هر حال شخصیت­‌هایی مانند آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی، امام و آیت‌‌الله بهجت نمونه‌­هایی از این‌­گونه عرفا هستند.

 

منبع: مصاحبه با دکتر عباس گوهری

  • ۰
  • ۰

اثبات توحید از دو فطرت

 

بدان که مفسرین، از عامه و خاصه، هر یک به حسب طریقۀ خود، طوری بیان کیفیت فطری بودن دین یا توحید را کرده‌اند. و ما در این اوراق بر طبق آراء آن‌ها سخن نگوییم، بلکه در این مقام آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی دام ظله، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان می‌کنم، گرچه بعضی از آن‌ها به طریق رمز و اشاره در کتب بعضی از محققین از اهل معارف هست، و بعضی از آن به نظر خود قاصر رسیده است.

[...] بدان که از فطرت‌هایی که «فَطَرَ النّاسَ عَلَیها[1]»، فطرت تنفر از نقص است، و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی یافته است از آن متنفر است. پس عیب و نقص مورد تنفر فطرت است، چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس متوجهٌ الیهِ فطرت باید واحد و احد باشد، زیرا که هر کثیر و مرکبی ناقص است، و کثرت بی‌محدودیت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن. پس، از این دو فطرت، که «فطرت تعلق به کمال» و «فطرت تنفر از نقص» است، توحید نیز ثابت شد.[2] بلکه استجماع حق جمیع کمالات را و خالی بودن ذات مقدس از جمیع نقایص نیز ثابت گردید. و سورۀ مبارکۀ توحید که نسبت حق جل و علا را بیان می‌فرماید، به حسب فرمودۀ شیخ بزرگوار ما روحی فداه، از هویت مطلقه که متوجهٌ الیهِ فطرت است و در صدر سورۀ مبارکه[3] به کلمۀ مبارکۀ «هُوَ» اشاره به آن شده است، برهان بر شش صفتی است که در دنبالۀ آن مذکور است.

 

منبع: چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح 11، ص 181-185؛ برگرفته از عارف کامل، ص 111-113

 

[1] روم 30

[2] مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی در کتاب رشحات‌البحار خود، در ذیل آیۀ 18 سورۀ کهف (وَ إِذْ قالَ مُوسی‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً) چنین می‌فرماید: «بدیهی است که انسان بما هو انسان، نه بما هو موسی (ع)، عاشق ارتقا به کمال نفس خویش است. به طوری که عشق وی در این کمالات محدود فرونمی‌نشیند و از آنجایی که فطرت معصوم از خطاست و عشق نیز قوی‌ترین براقی است که باعث وصول به معشوق می‌شود، پس باید به وجود کمال غیرمتناهی در دار تحقق و نیز امکان وصول به آن، که همان مبدأ و معاد است، حکم نمود. این است که موسی برای وصی خود، یوشع، عشق خود را با دوام طلب خود تا رسیدن به در معشوق خویش، یعنی انسان کامل که محل اجتماع بحر وجوب (به خاطر فنای خود در آن) و بحر امکان (به خاطر بقای خود به آن) اظهار داشت.» رشحات‌البحار، مترجم: زاهد ویسی، چاپ سوم، ص 460

[3] منظور سورۀ توحید است.

  • ۰
  • ۰

کتاب حدیث عشق و فطرت

  • عنوان کتاب: حدیث عشق و فطرت (مجموعه مقالات)
  • عنوان فرعی: مجموعه مقالات درباره آراء حکمی‌معرفتی عارف حکیم آیت‌الله‌العظمی محمدعلی شاه‌آبادی
  • ناشر: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
  • مؤلف: جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه
  • چاپ اول: 1386
  • تعداد صفحات: 560

 

این کتاب در سال 1386 و به همت سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در 560 صفحه منتشر شده است. کتاب مجموعه مقالاتی شامل 19 مقاله نگاشته شده توسط اساتید و محققان مختلف با زیرمجموعه‌های مفصل مربوط است. این مقالات برگزیده‌های کنگرۀ آیت‌الله شاه‌آبادی است که در یک مجموعه جمع‌آوری شده است و منبع خوبی برای آشنایی با وجوه مختلف علمی و عرفانی آن عارف مجاهد است. عناوین مقالات این کتاب عبارتند از:

1. آیت‌الله شاه‌آبادی و برهان فطرت عشق بر اثبات واجب‌الوجود محمدجواد پیرمرادی )مفهوم‌شناسی فطرت؛ مبانی برهان فطرت؛ برهان فطرت عشق)

2. چیستی عشق با نگاهی به آرای آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) محمدجواد رودگر (عشق شریعت‌محور؛ کاربردی کردن عشق یا عشق کاربردی؛ عشق با فنای عاشق سازگار است؛ عشق، سرمایه اصلی حیات طیبه.)

3. تجسم اعمال در آرای آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) منیرالسادات پورطولمی (مبانی حکمی فلسفی تجسم اعمال؛ تجسّم اعمال؛ تأملّی در آثار آیت‌الله شاه‌آبادی)

4. مرگ و آخرت از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی (ره) عزیزالله افشار کرمانی (مرگ و حیات، مراتب حیات و تجرد، موت دنیوی و برزخی)

 5. فطرت الاهیه آدم، تجلّی اسم اعظم الهی  زهره نادری‌نژاد (تحلیل معناشناختی فطرت، ثمرات شکوفایی فطرت، گریز فطرت از نقص، حیات‌یابی طبیعت از فطرت، مراتب اسما و صفات الهیه)

6. بیان ترویج معارف عرفانی- منصور ولی

7. چیستی عشق در عرفان اسلامی ملک محمد فرخ‌نژاد

 8. شعبده با اهل راز - حسینعلی رحمتی (درنگی در عرفان‌نمایی‌ها و شبه عرفان‌های جامعه امروز ایران؛ دردها و درمان‌ها / علل و زمینه‌های پیدایش و گسترش شبه عرفان‌ها، آگاهی از عرفان‌های حقیقی، اقناع نشدن از عرفان‌‌های موجود)

 9. آرای آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) در آثار حضرت امام خمینی (ره) - نجفقلی حبیبی (علاقه امام خمینى به استاد و حفظ حریم ایشان، شیوه کار و اهمیت موضوع)

 10. فطرت محجوب، معنویت ممسوخ - حمیدرضا مظاهری سیف (محجوبیت فطرت با طبیعت؛ اشو مرشد سرگردان عشق؛ نیروی توهم در تعالیم «دون خوان»؛ «کریشنا مورتی» راهنمای آزادی بیراه؛ فطرت ولایت)

 11. تبیین دین به زبان روز مژگان سخایی (زبان از الطاف الهی برای انسان؛ زبان وحی امروزی و دیروزی ندارد؛ توجه به نیازها و مقتضیات زمان؛ شناخت طبیعت و بهره‌گیری از آن)

 12. ویژگی‌های عرفان اسلامی در اندیشه آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) - علی نعیم‌الدین فانی (اهتمام به شریعت و معرفت؛ عرفان حماسی و حماسه عرفان؛ ترویج اخلاق و معارف الهی؛ صلاح اخلاقی و معنوی جامعه؛ بیان روشن و تمثیلی معارف دین)

 13. آسیب‌ها و بیماری‌های جوامع اسلامی از دیدگاه حکیم شاه‌آبادی (ره) - عباس گوهری (شاه‌آبادی، بیدار و بیدارگر؛ آسیب‌شناسی جوامع مسلمان: یأس از ظهور سعادت دینی و دنیوی، افتراق بین امت اسلام، ترک امر به معروف و نهی از منکر)

 14. تأثیر شخصیت آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) بر امام خمینی (ره) در نسبت میان عرفان و سیاست - انسیه شیخ سفلی (نسبت میان عرفان و سیاست با رویکردی به تفکر امام خمینی (ره) و آیت‌الله شاه‌آبادی (ره)؛ اصلاح مادی و معنوی جامعه؛ ساحت اندیشه)

 15. اثرپذیری شخصیت سیاسی و عرفانی امام خمینی (ره) از آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) فرشته ندری ابیانه (تأثیرات شیخ عارف کامل شاه‌آبادی بر حضرت امام خمینی در بعد عرفانی؛ تصریحات حضرت امام خمینی؛ تأثیرات علمی مرحوم شاه‌آبادی بر حضرت امام خمینی)

16. تأثیر آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) بر شخصیت عرفانی و سیاسی امام خمینی یحیی صباغچی (عرفان آیت‌الله شاه‌آبادی؛ ایمان قلبی شاگرد؛ آیت‌الله شاه‌آبادی، استادی کامل)

17. آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) و تعلیم و تربیت شاگردان - معصومه ذبیحی (انعکاس تعالیم او در شخصیت امام خمینی(ره)؛ اعتقاد و التزام به ولایت؛ تعظیم و بزرگداشت قرآن و عترت؛ تأثیر پذیری امام خمینی در عرفان از مرحوم شاه‌آبادی؛ سیاسی بودن دین اسلام؛ تأکید بر وحدت مسلمین)

18. تفسیر حکمی-عرفانی قرآن کریم در آثار مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) - سوسن آل رسول (قواعد و ضوابط تفسیری آیت‌الله شاه‌آبادی؛ بررسی تطبیقی تفسیر سوره قدر آیت‌الله شاه‌آبادی)

19. دعا یا قرآن صاعد محمدعلی برزنونی (ارتباط‌ غیرکلامی‌ خدا و انسان‌؛ چرایی نیاز انسان به دعا و موانع آن، دعا به زبان فطرت، دعا رابطه‌ مستقیم‌ و بی‌واسطه‌‌ انسان)

 

 

  • ۱
  • ۰

محمدعلی بیدآبادی مشهور به شاه‌آبادی، فرزند محمدجواد بیدآبادی، عارف و مجتهد شیعی در سال ۱۲۹۲ق (۱۲۵۱ش) در محله حسین‌آباد اصفهان به دنیا آمد. وی به فیلسوف فطرت نیز شهره بود.

محمدجواد، حسین، حسن، محمد، نورالله، روح‌الله، نصرالله، مهدی، عبدالله و عباس فرزندان پسر وی‌اند.

آیت‌الله شاه‌آبادی پس از تحصیلات مقدماتی و سطح و فراگیری عرفان نظری و فلسفه نزد میرزا هاشم اشکوری، به نجف رفت و مدت هفت سال شاگرد آخوند خراسانی و میرزا محمدتقی شیرازی بود و از این دو تن و سه تن از مراجع دیگر اجازه اجتهاد گرفت. از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۷ق در تهران اقامت گزید و در این مدت به تدریس و امامت جماعت اشتغال داشت. همچنین در این دوران با سید حسن مدرس رابطه نزدیکی داشت. در ماه‌های آخر اقامت در تهران، در اعتراض به حرکت‌های رضاشاه در حرم عبدالعظیم حسنی متحصن شد و پس از آن به درخواست حائری یزدی به قم عزیمت کرد و در آنجا به تدریس فقه و اصول و عرفان پرداخت. از شاخص‌ترین شاگردان وی در این زمان سید روح‌الله خمینی بود که به مدت هفت سال متون عرفان نظری را نزد وی فراگرفت. در سال ۱۳۵۴ق دوباره راهی تهران شد و در آنجا به تدریس و اقامه نماز جماعت پرداخت.

تلاش‌های وی در تهران، موجب زمینه‌سازی دیگر فعالیت‌ها و حرکت‌هایی شد که توسط روشنفکران مذهبی پس از شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. وی علاوه بر علم فقه واصول، بر ریاضیات و علوم غریبه و بنا به قولی زبان فرانسه نیز مسلط بود.

آثار

  • شذرات المعارف
  • رشحات البحار
  • مفتاح السعاده فی احکام العبادة
  • حاشیه نجاة العباد
  • منازل السالکین
  • حاشیه کفایة الاصول آخوند خراسانی
  • حاشیه فصول الاصول
  • رسالة العقل و الجهل
  • تفسیری مشتمل بر توحید، اخلاق و سیر و سلوک
  • چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه

آیت‌الله شاه‌آبادی در روز پنج‌شنبه سوم آذر ۱۳۲۸ ـ سوم صفر ۱۳۶۹ در سن ۷۷ سالگی درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.