مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

آیت الله شاه آبادی

از نکاتی که در مورد مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی باید عرض بشود، توسلات ایشان به خاندان رسالت است. چه بسا به خاطر عارف بودن یا فیلسوف بودن و داشتن این اسماء و عناوین، در اذهان ما چنین تداعی بشود که چنین شخصیت‌هایی کاری به سنت نداشتند؛ کاری به تبعیت از دستورات نداشتند. شاید این تداعی، به خاطر کسانی باشد که آن‌ها اسم عارف را بر خودشان گذاشتند. وقتی به مطالب ایشان نگاه می‌کنیم، به کتاب الانسان و الفطره یا الایمان و الرجعَه و همچنین القرآن و العتره، که از کتاب‌هایی است که از ایشان مانده، می‌بینیم هم اصلش را از اهل بیت می‌گیرند و هم تخصیص و فروعاتش را، و هر چه می‌گویند، یا مستند به آیات قرآن است یا به روایتی از روایات اهل بیت.

توسلاتی که ایشان به خاندان رسالت داشته‌اند عجیب است، مثلاً مرحوم حاج احمد آقای روحانی، در ایام فاطمیه که روز شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بوده، شروع به روضه خواندن در منزل ایشان می‌کند. مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی به قدری گریه می‌کنند و شانه‌هایشان حرکت می‌کرده و بی‌تابی می‌کردند که بعد از منبر به مرحوم آیت‌الله روحانی می‌فرمایند: «این‌طور ذکر مصیبت کردن خلاف شرع است.» به تعبیر ایشان: «شما انسان را می‌کشید!» مرحوم آقای روحانی به ایشان می‌گویند: «من از شما اطاعت می‌کنم، ولیکن همه که این‌طور نیستند و روحیاتشان مثل شما نیست. من مجبورم که ذکر مصیبت را با طول و تفسیر بیشتری بیان کنم.» به هر صورت، توسلات ایشان خیلی زیاد بود. حتی در ایام عزاداری، خودشان با پای پیاده شرکت می‌کردند و با کهولت سن، همراه عزاداران یک مسیر طولانی را طی می‌کردند. رؤسای هیئت‌های عزاداری به ایشان می‌گفتند: «همین‌قدر هم برای شما کفایت می‌کند» و تشکر می‌کردند، ولی ایشان این مسیر را ادامه می‌دادند و‌ با پای پیاده در عزاداری‌ها شرکت می‌کردند.

 

راوی: محمدعلی شاه‌آبادی نوۀ آیت‌الله

  • ۰
  • ۰

رادیو

چون در این اواخر هم سنین ایشان در سنین بالایی بود و هم اینکه ایشان بیمارگونه بودند، قند داشتند و ضعیف شده بودند، صدایشان آن‌چنان که باید و شاید به مجلس نمی‌رسید؛ مرحوم حاج محمود آقای فیاض‌بخش (رضوان الله تعالی علیه) خدمت مرحوم والد آمدند، عرض کردند: «آقا وسیله‌ای به نام بلندگو آمده است. اگر اجازه بفرمایید، ما این را برای مسجد تهیه بکنیم.» ایشان نه گفتند نه، نه گفتند آره، گفتند: «چرا معطلید، این را زودتر تهیه کنید تا اینکه مردم بدانند و حجت برایشان تمام بشود که این گناه ندارد.» چون مکرر سؤال می‌کردند که آقا رادیو حرام است یا نیست. ایشان می‌گفتند: «رادیو چه گناهی کرده؟ انسان در برابر معروف باید از معروف استفاده بکند، کما اینکه انسان زبانش هم می‌تواند گویای حقیقت باشد و هم می‌تواند حرف‌های نامربوط بزند و بی‌دینی بکند؛ گوش هم همین‌طور است، هم می‌تواند نغمه‌های آسمانی بشنود و از معارف استفاده بکند، هم می‌تواند موسیقی گوش بکند؛ بنابراین این وسیله گناهی ندارد و هر چه زودتر تهیه کنید. موجب این خواهد شد که حجت بر مردم تمام بشود.»

من مکرر در این جریان قرار گرفتم که افراد اعتراض می‌کردند و به دلنگو تعبیر می‌کردند. روزی کسی از من پرسید: «آقا این دلنگو چیست؟! مردم بد می‌گویند.» گفتم: «منظور شما این است که پدرم از شما و مردم تقلید کنند یا اینکه مردم وظیفه دارند از روحانیت و مرجع و عالم زمان‌شان استفاده بکنند؟» این طرز تفکر آن زمان بود. ایستادگی ایشان موجب شد که این گناه برطرف بشود.

به خاطر دارم آقای فلسفی (ره) بر منبر گفتند: «روزی با این برنامه روبه‌رو بودیم، روز دیگری هم شد که افراد این‌قدر حد افراط را طی کردند که بلندگوهای چند کیلومتری را در روبه‌روی خانه همدیگر قرار می‌دادند برای مجالس‌شان.»

 

راوی: آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

آیت الله شاه آبادی

زمانی که ایشان در اصفهان بودند، زبان فرانسه را به‌خوبی یاد گرفتند. آن زمان زبان فرانسه رایج ترین زبان بود و حتی در دبیرستان‌ها هم صحبت از زبان فرانسه بود و اصلاً کسی با زبان انگلیسی کاری نداشت.

به خاطر دارم یکی از شاگردان ایشان به نام آقای مصطفی خان ایروانی، پدر عیال حاج شیخ مهدی حائری تهرانی، که معمم هم نبود، دروس ایشان را نوشته و به زبان آلمانی ترجمه کرده بود. نزد ایشان آمد که اجازه چاپ بگیرد، ولی مرحوم والد اجازه ندادند و فرمودند: «این مطالب در باب اصول عقائد و بسیار دقیق است و اگر یک واو کم و زیاد شود، عکس مطلب را نتیجه می‌دهد. من چون زبان آلمانی بلد نیستم و اطلاعاتی در مورد آن ندارم، نمی‌توانم اجازه دهم، ولی اگر به فرانسه یا فارسی یا عربی بخواهید چاپ کنید، مانعی ندارد.» غرض اینکه ایشان به زبان فرانسه تسلط داشت.[1]

ایشان در سایر علوم هم زحمت کشیده بودند و در نوشته‌های ایشان هم مطالب گوناگونی در علوم جفر، اسطرلاب، ریاضی و هندسه وجود دارد که به ابعاد مختلف علمی ایشان اِشعار دارد.[2]

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

منبع: حدیث نصر، ص 110

 

[1] آقای حسین مرآتی از اصحاب مسجد جامع در این رابطه در مصاحبه با «مؤسسه شمس‌الشموس» گوید: «یک بار در مجلسی من پیش ایشان بودم. خانمی فرانسوی می‌خواست مسلمان شود. فردی هم آنجا بود که می‌خواست با آن خانم ازدواج کند. آقای شاه‌آبادی با آن خانم به زبان فرانسه صحبت کردند و او هم مسلمان شد.» (آسمانی، ص 192)

 

[2] حدیث نصر، ص 110

  • ۰
  • ۰

پرورش امام

امام خمینی و آیت الله شاه آبادی

مرحوم پدرم حدود هفت سال در قم بودند. یکی از نتایج ایشان مرحوم امام رضوان‌الله‌علیه بود. در جلسه‌ای که در محضر امام بودم، از امام سؤال کردم به این کیفیت که وصل شما به آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی چه‌جوری بود؟ چه شد که شما با ایشان ارتباط پیدا کردی و این‌طور به ایشان علاقه‌مند بودی؟ امام فرمود:

«من یک گمشده‌ای داشتم که کسی خبر نداشت. فقط آمیرزا صادق شاه‌آبادی، که عموزاده ما می‌شد و ایشان هم‌دوره‌اش بود، خبر داشت. یک روز از مدرسه فیضیه مرا صدا زد: «آقا روح‌الله بیا، گمشده‌ات را می‌خواهی نشانت بدهم؟» گفتم: «کجا؟» اشاره کرد به حجره‌ای جنب مدرسه فیضیه. گفت: «آن آقایی که آنجا نشسته، گمشده توست، آقای شاه‌آبادی.» ایشان فرمود من رفتم دیدم ایشان با آیت‌الله‌العظمی آقای حائری، آقای حاج عبدالکریم حائری یزدی، نشسته‌اند و صحبت‌هایی دارند. حالا بحثی که داشتند چه بوده، نمی‌دانم. من هم صبر کردم تا آقای شاه‌آبادی از آنجا بیرون آمد. سلام کردم و در خدمت ایشان راه افتادم. آمدیم از گذر خان بگذریم. کسبه آمدند و سؤالاتی از ایشان کردند و جواب‌هایی دادند. من حتی به ایشان عرض کردم آقا این جواب‌ها را که این‌ها نمی‌فهمند شما این‌طور جواب می‌دهی. فرمودند: «بگذار این کفریات به گوش این‌ها هم بخورد.»

بعد از گذر خان که گذشتیم به ایشان عرض کردم من علاقه دارم که درس فلسفه را نزد شما بخانم، ولی  ایشان زیر بار نرفت. همین‌طور آرام‌آرام ایشان می‌آمد و من دنبال‌شان حرکت می‌کردم تا به گذر جدا رسیدیم. ایشان دید که اصرار من زیاد است، ولذا جواب مثبت داد. بعد به ایشان عرض کردم نه، من این را نمی‌خواهم، من عرفان می‌خواهم. باز ایشان زیر بار نرفتند، تا به منزل رسیدیم. منزل ما آن‌موقع عشق‌علی بود.

مرحوم امام فرمود تا دم منزل آمدیم و ایشان باز زیر بار نرفت. تعارف کردند به من و من هم واردشدم. نهار خدمت ایشان بودم و ایشان قبول کردند این درس عرفان را به ما بدهند. وقتی درس شروع شد، خب جمعیتی بودند. ولی فرد ثابتش که هیچ غیبت نداشت من بودم. بعد از مدتی که با ایشان محشور شدم، دیدم نمی‌توانم از ایشان جدا بشوم. در همه دروس ایشان، فقه و اصول و فلسفه و عرفان و همه این درس‌ها حاضر شدم. حتی ظاهراً ایشان یک درس اخلاق برای کسبه در شب‌های جمعه می‌فرمود؛ آن درس را هم من حاضر می‌شدم و می‌نوشتم.[1]

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

هدایت برای همه

مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی در محیط خانواده بسیار رئوف و مهربان بودند‌ و برخورد بسیار جالبی داشتند. از همین رو، همسران این بزرگوار هم نسبت به یکدیگر عجیب بودند. مادرم تعریف می‌کرد: «اگر بانوی ناشناسی وارد این خانه می‌شد، نمی‌توانست تشخیص بدهد که بی‌بی این خانه کیه، کنیز این خانه کیه.» مثلاً دو تا همسر که هر دو از شخصیت‌های خانوادگی بزرگی برخوردار بودند، نسبت به یکدیگر بی‌نهایت احترام داشتند. مثلاً یکی از این‌ها پا می‌شد برای دیگری قلیان آماده می‌کرد. آن یکی پا می‌شد چای می‌ریخت؛ یعنی هر دو در نهایت بزرگی و متانت و محبت و درواقع خود این روش یک درس انسانیت بود برای دیگر انسان‌ها که این‌ها به هم عشق می‌ورزیدند و به هم محبت داشتند.

 

راوی: حجت‌الاسلام سید علی اکبر قریشی

  • ۰
  • ۰

شاه ابادی

حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای میرزا محمّدعلی شاه‌آبادی، استاد معظّم ما، مردی فقیه و اصولی فیلسوف و عارف بودند. حقیر در تهران در محضر ایشان تلمّذ داشتم. شروع درس ما ریاض[1] و فصول[2]  بود.

       در قم هم مدّت چهار پنج سال فلسفه و عرفان تلمّذ کردیم. بپرسید از اهلش که کتاب‌های ریاض و فصول،‌ از مشکل‌ترین کتب علمی در فقه و اصول است و کسی که بتواند ریاض و فصول را خوب بگوید، او ماهر در فقه و اصول است. کتاب ریاض آنقدر دارای اهمیّت است که کتابی در وجه تأمّل‌های آن نوشته‌اند، و مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی (ره) از آن کتاب هم بهتر وجه تأمل‌ها را بیان می‌فرمودند.

 

[1] ریاض المسائل تألیف آیت‌الله سیدعلی طباطبایی متوفای 1231ق در کربلا.

[2] الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه تألیف شیخ محمدحسین بن عبدالرحیم اصفهانی متوفای 1254 یا 1261ق در کربلا. ریحانة الادب دربارۀ این کتاب چنین می‌نویسد: «فهم مطالب و تفطّن بر نکات و دقایق آن، مایۀ افتخار افاضل است.»

  • ۰
  • ۰

آیت الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

آقا میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، تهرانیالاصل[1]، جامع معقول و منقول بود. در فلسفه و عرفان شاگرد میرزای جلوه[2] و میرزای اشکوری[3] بوده است. در تهران به مقام مرجعیت فتوا رسید. در سال‌های اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم، سال‌ها به قم مهاجرت کرد و فضلا از محضرش کمال بهره را بردند. در عرفان، امتیاز بی‌رقیبی داشت. بسیاری از بزرگان حوزۀ قم از نظر معارف، دست‌پروردۀ این مرد بزرگ بودند. یکی از اساتید بزرگ ما (امام خمینی) در آن مدت از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برد و او را بالاخص در عرفان بی‌نهایت می‌ستود. استادهایمان را می‌دیدیم که فوق‌العاده نسبت به او احترام می‌گذاردند. حتّی به اندازه‌ای که می‌دیدیم در معارف اسلامی برای شاه‌آبادی احترام قائل‌اند، برای حاج شیخ عبدالکریم این‌قدر احترام قائل نبودند.

 

[1] ایشان اصلاً زادۀ بیدآباد اصفهان بودند.

[2] فیلسوف کبیر، آیت‌الله میرزا ابوالحسن اصفهانی جلوه (متولد 1238 و متوفای 1314ق) از حکمای اربعه است و در عصر قاجار در تهران اقامت داشته؛ از شاگردان ملاهادی سبزواری است. او همچنین از شاعران فاضل و حکیم دوران اخیر است که احاطۀ علمی‌اش به عمق و گستردگی آثارش کمک شایانی کرده است. وی بر اشعار ملاصدرا شرح مستوفی و ممتّعی نگاشته است.

[3] حکیم میرزا هاشم اشکوری (متولد ۱۲۱۳ و متوفای 1293ش) تدریس عرفان نظری در تهران به ایشان منحصر بود. آقا میر شهاب‌الدین نیریزی با وجود آن‌که در مشرب عرفان صاحب ذوق بود و خود از پرورش‌یافتگان آقا علی مدرس و جلوه و صهبای قمشه‌ای به شمار می‌رفت، طالبان این علم را به ایشان ارجاع می‌داد.

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی

پیر شدن که چیزی نیست، اما عاقبت به خیری خوب است. در حدود 25 سال آشنایی با ایشان، ایشان هیچ‌وقت به کسی نمی‌گفتند پیر شوی، همیشه می‌گفتند: خدا آخر و عاقبت‌تان را به خیر بکند و خداوند شما را یاری بدهد.

 

راوی: حسین علیرضایی

  • ۰
  • ۰

استاد امام خمینی در عرفان و اخلاق

عمدۀ تحصیلات امام خمینی نزد آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود. در همین حال، تحصیل امور معنوی و عرفانی را به طور جدّی شروع کردند و مرحوم آقا میرزا محمّدعلی شاه‌آبادی، استادی امام را در عرفان به عهده داشت.[1]

 

[1] خاطرات آیت‌الله پسندیده، محمّدجواد مرادی‌نیا، نشر حدیث، 1374، ص51.

  • ۰
  • ۰

رضاشاه

مرحوم والد در دوران تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام)، یک دهه عاشورا منبر رفتند و یک موضوع را در هر شب سه نوبت (اول منبر، وسط منبر، آخر منبر) بیان فرمودند. در شب دهم، در آخرین منبر فرمودند: «خدایا! تو شاهد و گواه باش که این مرتبه که این جمله را بگویم، در این ده شب سی مرتبه تکرار کرده‌ام و اتمام حجت نموده‌ام. برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان، مشهد و تمام نقاطی که می‌دانستم و توانستم هم نامه نوشته‌ام. امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس می‌گویم و آن این است که رضاخان، دست‌نشاندۀ انگلیس است و هدفش اعدام قرآن و اسلام است. اگر با منِ روحانی مبارزه می‌کند، نه به خاطر خودِ من است، بلکه به این دلیل است که من مبلغ قرآنم. به دنیا اعلام می‌کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می‌برد.»

 

راوی: شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی