یکی از شبهات این است که اگر شما در ادیان نگاه بکنید، میگویند «دین چگونه به وجود آمده؟» دین بر مبنای نیاز بشر به وجود آمده، یعنی کل کتابهای ادیانی را اگر شما نگاه بکنید، زیرساختشان در واقع همین است؛ چون نگاه اینها یک نگاه جامعهشناسانه به دین است. دین را مثل یک خانواده فرض میکنند که چطور خانواده را بررسی میکنند، چطور اجتماع را بررسی میکنند، حالا یک انسان دینگرا هم، حالا چه دین یهود باشد و چه دین اسلام باشد و چه هندوییسم باشد، میآید این را از نظر ساختار اجتماعی بررسی میکند که حالا این اگر دین داشته باشد، چه تأثیری دارد و اگر نداشته باشد، چه میشود؛ مثلاً مسجد چه تأثیری دارد یا کلیسا چه تأثیری دارد؛ یعنی در واقع از لحاظ اجتماعی نگاه میکند و اینها بهنوعی دین را بشری نگاه میکنند. چون بشری است، شروع آن را هم بشری میگیرد.
در حالی که ما شروع آن را الهی میدانیم و حالا نگاههای مختلفی دارد که یا ترس بوده یا چیز دیگری. یک نگاه اساسی که الآن هست، میگویند نیاز بوده، یعنی مثلاً بشر نیاز داشته که غذایش را بپزد و آتش را به وجود آورده یا نیاز داشته با دیگری ارتباط برقرار کند، خط را اختراع کرده، زبان اختراع شده. حالا در بعضی از نیازهای بشر، یک چیز جدیدتری آمده جای آن نیاز را پر کرده و آن قدیمی از بین رفته. خیلی از چیزها در طول تاریخ بشر از بین میروند و اگراین نیاز، چیزی جدید جای آن را پر نکند، هست؛ مثلاً چون زبان که ما میتوانیم ارتباط برقرار بکنیم و خط چیزی جای اینها را نگرفته و این دو مانده، دین هم چون چیزی جدید جای آن نیامده، بنابراین نیاز به دین و پرستش و عبادت در بشر مانده.
اینکه بر مبنای نیاز است، آمدند بررسی کردند و هر کسی آمده یک نیازی از بشر را پاسخ داده. فرض کنید آهنگر آمده آن نیاز را پاسخ داده، نجار این نیاز را برطرف کرده. حالا این نیازهای معنوی انسان، نابغههای دیگری آمدند و نشستند و انجام دادند؛ یعنی در واقع انبیاء را بهنوعی میآیند در این رده قرار میدهند. منتهی میگویند اینها کاملتر و لطیفتر هستند و نیازهای روحی مثل عبادت و دین را برطرف کردند، در حالی که از نگاه دین و از نگاه عرفان و از نگاه فلسفه، این نگاه را قبول ندارد.
در واقع ما اینجا می توانیم در پاسخ به همین شبهه از مرحوم شاهآبادی کمک بگیریم که در معارف ما بحث شده که دین فطرت بشر است و این فطری بودن بوده که انسان را به این سمت کشانده. حالا مرحوم شاهآبادی خیلی خوب به این پرداخته که انسان که به دنبال آزادی میرود و به دنبال مال و ثروت میرود، به دنبال شهرت و چیزهای دیگر میرود، این فطرت انسان است و حالا قانع نمیشود. علت این است که این فطرت به دنبال کمال مطلق میگردد و مصداق آن را اشتباه میکند. حالا فکر میکند آن مصداق مال یا مقام یا چیز دیگری است. بنابراین چون هیچکدام از این مصداقها مطلق نیستند، این بشر قانع نمیشود. یک استدلال میآورند که این نشانه این است که بشر فطرتاً به سمت کمال دارد میرود. پس او بر مبنای نیاز ایجاد نشده، بر مبنای فطرت ایجاد شده. حالا ریشه اصلی آن این است که ما دین را الهی میدانیم که خداوند اولین انسانی را که آفرید، همان اولین انسان پیغمبر هم بود و مباحث بعدی دیگر که پیش میآید.
مصاحبه با دکتر عبدالرضا مظاهری