ایشان یک فردی بودند که عارف بودند. علما گاهی اوقات نمیتوانستند ببینید علم حکمت با علوم دینی دیگر خیلی تفاوت دارد. عرفان و علم توحید یک مقدار تفاوت دارد. البته علم عرفان با تمام مشخصات، اگر کسی علم عرفان بخواند و بخواهد برود مجتهد بشود و علم دین را یاد بگیرد، قاتی میکند؛ چنانکه بعضیها کردند. اما پدر ما بهقدری در این مسئله قوی بودند که هم علم عرفان خواند و هم علم اجتهاد خواند. زمانی که جایی میرفتند و چای میخوردند، میگفتند: «چون ایشان عارف هستند، عاری از دین هستند» و استکان را آب میکشیدند. مثلاً جایی ایشان را دعوت میکردند، صاحبخانه، مثلاً تا این مقدار نمیدانست. حالا صاحبخانه یا کسی دیگر ایشان را دعوت کرده بود. اما چای که میخوردند، کسانی که از عرفان چیزی نمیدانستند، میگفتند: «ایشان عارف هستند و نجس هستند» و لیوانش را آب میکشیدند.[1]
راوی: حسن شاهآبادی
[1] مصاحبه با حسن شاهآبادی