مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت‌الله شاه‌آبادی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سعید شاه‌آبادی

ببینید تعبیر آیت‌الله شاه‌آبادی از فطرت چقدر لطیف است: «مراد از فطرت الهی، عشق است!» بعد تعریف می‌کنند منظورشان را از این عشق. بعد از اینکه فطرت را تعریف می‌کنند و تفاوتش با طبیعت را در این شذره ششم بیان می‌کنند و مثال می‌زنند؛ بعد از آن، با فطرت به استدلال اصول اعتقادی می‌پردازند. امام (ره) که شاگرد ممتاز آیت‌الله شاه‌آبادی است، می‌فرماید: «آقای شاه‌آبادی متفرد است در این میدان.» یعنی اینکه منحصر است که از طریق فطرت، تفسیر معارف الهی را بکند.

در شذرات المعارف توحید از طریق فطرت اثبات شده است و در رشحات البحار اثبات معاد از طریق فطرت شده است. معمولاً استدلال‌ها هم ساده و همه‌کس‌فهم است. اثبات معاد را ببینید:

آیت‌الله شاه‌آبادی می‌فرمایند که فطرت انسان، عاشق راحتی و لذت است و هر چیزی که فطرت انسان به آن عشق ورزید، حقیقتی است که نباید با آن مخالفت کرد؛ در فطرت به ودیعه گذاشته شده و همراه با خلقت و سرشت انسان بوده است. آن لذت و آسایشی که انسان به دنبال آن است، آن آسایشی است که همراه با آن هیچ‌گونه سختی نباشد؛ یعنی انسان لذتی را می‌طلبد که هیچ‌گونه سختی را برای خودش نداشته باشد.

شما ملاحظه کنید در لذت‌های دنیوی؛ آیا لذتی را در دنیا بدون هیچ سختی می‌توانید پیدا کنید؟ لذایذ دنیوی و آسایش‌ها و راحتی دنیا، یا قبل از وصول به لذت سختی دارد یا هم‌زمان با وصول به لذت سختی همراهش است یا بعد از آن سختی به دنبالش و به طبعش می‌آید یا دوبه‌دو قبلش و هم‌زمان، مقارن و بعد و قبل و بعد سختی دارد یا هر سه حالت! جمعاً هفت صورت می‌شود و امکان ندارد شما لذتی را در دنیا پیدا کنید که خارج از این هفت قسم باشد.

خُب، فطرتی که انسان به دنبال اوست لذت بدون سختی است، آسایش بدون مشکل است. معشوق انسان یک‌چنین لذتی است. وقتی عاشق وجود دارد، معشوق هم باید وجود داشته باشد. نمی‌شود عاشق وجود داشته باشد و معشوق وجود نداشته باشد. عشق هم مثل علم است؛ اگر عالم وجود دارد، معلوم وجود دارد. بنابراین اگر عاشق وجود دارد، معشوق وجود دارد. پس در این خلقت خداوند، در این هستی، باید لذت بدون سختی وجود داشته باشد؛ چون تو عاشق آن هستی. وقتی تو عاشق چیزی هستی، معشوق حتماً وجود دارد.

حالا وقتی می‌گردید در دنیای مادی، لذتی و آسایشی را بدون سختی پیدا نمی‌کنید؛ اینجا می‌فهمیم که باید چنین لذتی باشد و در این دنیای مادی چنین لذتی نیست، پس حتماً دنیای دیگری وجود دارد که همه‌اش لذت است و هیچ سختی و کراهتی در آن نیست. در بهشت هرچه را که دل شما بخواهد و چشم شما از آن لذت ببرد، بدون هر گونه مشقت و سختی برای شما فراهم شده است. حالا شاید من نتوانم به آن زیبایی که آیت‌الله شاه‌آبادی عنوان کرده‌اند، بیان کنم. من از روی نوشته‌های ایشان این تعبیرها را نقل می‌کنم. به همین صورت بحث اثبات توحید از طریق فطرت و سایر اصول اعتقادی را مطرح می‌کنند.

 

گوینده: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

از اصفهان به تهران

میرزا محمدجواد بیدآبادی اصفهانی پدر آیت‌الله شاه‌آبادی

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره‌ها

از اصفهان به تهران

مرحوم والد در حوزه اصفهان مشغول تحصیل بودند تا اینکه پدر ایشان حاج میرزا محمدجواد در حدود سال 1304 هـ ق از اصفهان به تهران تبعید شدند.[1] در آن زمان میرزا محمدجواد بر خلاف میل حکومت در اصفهان اقامه حدود می‌کردند، لذا حاکم اصفهان ایشان را به پایتخت تبعید کرد.

در آن ایام از جهت علمی بعد از حوزه اصفهان، حوزه تهران بود. در حوزه تهران علمای بزرگی چون حاج ملا علی کنی کرسی تدریس داشتند. از این رو طلاب برای تحصیل از اطراف به تهران می‌آمدند و حوزه آنجا رونق پیدا کرده بود. بعدها نیز زمانی که به همراه پدرشان میرزا محمدجواد به قصد عتبات به اصفهان رفتند، و پدرشان در اصفهان وفات یافتند، ایشان دوباره به تهران مراجعت کرده و مشغول تحصیل شدند.

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

منبع: حدیث نصر، ص 111

 

[1] با توجه به تاریخ تأسیس مسجد سراج الملک در سال 1303 هـ ق، هجرت آیةالله شاه‌آبادی از اصفهان به تهران قبل از سال 1303 هـ ق بوده است.

 

 

  • ۰
  • ۰

استادان آیت‌الله شاه‌آبادی

مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی در دوران حیات خویش از محضر درس این اساتید بهره‌مند شده‌اند:

1 . مرحوم آیت‌الله شیخ احمد مجتهد بیدآبادی، برادر بزرگتر آیت‌الله شاه‌آبادی، متولّد 1279 و متوفّای 1357ق که به اذعان بسیاری از علما، پیش از آن‌که به سنّ بلوغ برسد به مقام اجتهاد نائل آمد.

2 . مرحوم علامه میرزا محمّدهاشم خوانساری چهارسوقی، صاحب اصول آل الرسول (برادر صاحب روضات) که از اساتید آیت‌الله شاه‌آبادی در دوران اقامت ایشان در اصفهان بوده‌اند.

3 . میرزای جلوه (میرزا ابوالحسن طباطبایی اصفهانی) متوفای 1314ق که یکی از حکمای اربعه بوده‌اند و در عصر قاجار در تهران اقامت داشته است و آیت‌الله شاه‌آبادی از درس فلسفة ایشان استفاده کرده‌اند.

4 . مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم گیلانی اشکوری مشهور به آقا میرزا هاشم رشتی، متوفای 1332ق، صاحب حاشیه بر مصباح الأنس که استاد عرفان آیت‌الله شاه‌آبادی در تهران بوده‌اند.

5 . مرحوم آیت‌الله میرزا محمّدحسن آشتیانی متوفای 1319ق، که از شاگردان مبرز شیخ انصاری بود و آیت‌الله شاه‌آبادی قبل از رفتن به نجف از دروس فقه و اصول ایشان در تهران استفاده می‌کردند.

6 . مرحوم آیت‌الله ملا محمّدکاظم خراسانی (صاحب کفایه)

7 . مرحوم آیت‌الله شیخ فتح‌الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه)

8 . مرحوم آیت‌الله حاج میرزا حسن خلیلی که در سال 1326ق در مسجد سهله وفات یافتند. آیت‌الله شاه‌آبادی از محضر درس این سه استاد اخیر در دورة اقامت هفت سالة خود در نجف استفاده کرده‌اند.

9 . مرحوم آیت‌الله میرزا محمّدتقی شیرازی (میرزای دوّم)

  • ۰
  • ۰

از خودش خیلی مطلب داشت

امام خمینی در جوانی

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی (ره) نقل می‌کنند:

از امام خمینی (ره) پرسیدم که در درس مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی چند نفر بودید؟ فرمودند: «گاهی که زیاد می‌شدیم سه نفر،‌ ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان می‌خواندم.»

سؤال کردم آیا درس دیگری نزد مرحوم شاه‌آبادی خوانده‌اید؟‌ فرمودند: «ایام تعطیل و روزهای پنج‌شنبه و جمعه، نزد ایشان مفتاح الغیب را خواندم. در همان موقع که شرح فصوص و مفتاح الغیب[1] را می‌خواندم، بر مفتاح الغیب حاشیه نوشتم.»

پرسیدم دیگر چه کتاب‌هایی نزد ایشان خوانده‌اید؟ فرمودند: «کتاب منازل السائرین[2] را.» پرسیدم: «چند نفر بودید؟» فرمودند: «من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفری هم می‌آمدند، ولی پس از چندی می‌رفتند.»

پرسیدم ایشان چگونه بودند؟ فرمودند: «من از آقای شاه‌آبادی سؤال کردم مطالبی را که شما می‌گویید در کتاب نیست،‌ از کجا می‌آورید؟ گفتند: گفته می‌شود! یعنی از خودم می‌گویم. ایشان حقّ بزرگی بر گردن من دارند و کاملاً  وارد بودند، چه در فلسفه چه در عرفان.»

پرسیدم چند سال نزد ایشان عرفان خواندید؟ امام فرمودند: «درست یادم نیست، ولی پنج شش سال شد.» و افزودند: «شرح فصوصی که آقای شاه‌آبادی می گفتند فرق می‌کرد با شرح فصوص قیصری؛ ایشان از خودش خیلی مطلب داشت.»

از ایشان سؤال کردم اوّلین کتابی که نوشته‌اید چه بود؟ فرمودند: «گمان می‌کنم اوّلین کتابم یا بهتر بگویم اوّلین چیزی که نوشتم حاشیه بر رأس الجالوت بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلّم از آقای شاه‌آبادی است[3]. وقتی آقای شاه‌آبادی به قم آمدند، من متأهل نبودم[4]. بعد از تأهّل هم، درس را نزد ایشان ادامه دادم.»

این مطالبی بود که امام خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.[5]

 

منبع: عارف کامل، ص 6-8

 

[1] «مفتاح الغیب» از آثار صدرالدین قونوی است و کتاب «مصباح الانس‌«، توسط محمد بن حمزه فناری رومی در شرح همین کتاب نوشته شده است. صدرالدین قونوی، خود از بزرگ‌ترین استادان عرفان است و کتب زیادی در ترویج افکار و عقاید استاد خود، محیی الدین عربی، تألیف کرده است. او با خواجه نصیرالدین طوسی نیز مباحثاتی داشته و استاد شهید مطهری، وی را بهترین شارح افکار و اندیشه‌های ابن عربی‌ می‌داند و می‌فرماید: «شاید اگر او نبود، محیی الدین قابل درک نبود.» (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص658)

[2] تألیف مرحوم عبدالله هروی، در علم اخلاق که در صد منزل تنظیم شده است.

[3] مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی در ادامه می‌گویند: «من معتقدم که اوّلین کتاب امام مصباح الهدایه است و دومین تألیف ایشان شرح دعای سحر و سومین تألیف کتاب اربعین حدیث. کتاب رأس الجالوت پس از تعلّم از مرحوم شاه‌آبادی است. (پا به پای آفتاب، ج1، ص60)

[4] مرحوم شاه‌آبادی در سال 1307ش (1347ق) به قم رفته‌اند و امام خمینی در سال 1308ش (در سن 29 ـ 28 سالگی) متأهل شده‌اند.

 

[5] پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج1، ص59ـ58.

  • ۰
  • ۰

یکى از مشایخ عظام ما، دام ظلّه، مى‌‏فرمود که در تعدد زوجات، که انسان گمان مى‌‏کند ورود در دنیا و توجه به آن است، وقتى که انسان به آن مبتلا شد، مى‌‏یابد که این یکى از شاهکارهاى بزرگى است که انسان را در عین ورود در دنیا از دنیا خارج مى‌‏کند و از آن منصرف مى‌‏نماید.

 

منبع: شرح چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ص 589

  • ۰
  • ۰

آیت‌الله شاه‌آبادی از عارفان نامداری است که در جمع ظاهر و باطن به‌نیکویی درخشیده است. بی‌شک شناخت صحیح ویژگی‌ها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی ایشان، کمک شایانی به محققان حوزۀ اندیشۀ این عارف کامل می‌نماید. از ایشان دو کتاب «شذرات المعارف» و «رشحات البحار» به یادگار مانده است که در این مقاله به بررسی اجمالی این دو کتاب پرداخته شده است.

حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی، از جمله عارفان نامدار و واصلان کاملی است که در جمع ظاهر و باطن، به‌نیکویی درخشیده و اسوه‌ای ماندگار را برای رهپویان طریق کمال و جمال الهی، پدیدار ساخته است. توجه به ویژگی‌های عرفانی آن پیر فرزانه، به‌حق ترسیم‌گر نقشی دل‌انگیز در قاموس بزرگ عرفان اصیل اسلامی است؛ عرفان نابی که در جای‌جای زندگی علمی و سیرۀ اخلاقی این فقیه عارف و مجاهد، جلوه‌ای راهگشا دارد و الگویی جاودانه برای شیفتگان طریقتش به شمار می‌رود.

بر آن شدیم که با توجه به آثار مکتوب به جامانده از آن عارف بزرگ، مواردی چند را در خصوص نظریات ایشان یادآور شویم. بی‌شک شناخت درست ویژگی‌ها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی کمک شایانی به عرفان‌پژوهان می‌نماید و مسیر کاوش و پژوهش را در این عرصۀ مبارک، به‌گونه‌ای شایسته هموار می‌سازد.

هوش سرشار، استقلال رأی، بدعت فکر، شهامت نظری، شجاعت سیاسی و سلوک معنوی همراه با صلابت انقلابی، از خصائل این عارف نامی است. در این میان، کتاب شذرات المعارف و رشحات البحار، دو اثر مهم از آثار باقی‌ماندۀ ایشان است که در این یادداشت، به برخی از نظرات آن استاد فرزانه پرداخته می‌شود.

1. شذرات ‌المعارف

کتاب شذرات المعارف آیت‌الله شاه‌آبادی

این کتاب در پنج فصل یا پنج شذره نگارش یافته که در شذرۀ اول و دوم، به نکات مهمی در اندیشۀ‌ سیاسی اسلام می‌پردازد. در ابتدای این کتاب، بر نقش سیاسی اسلام تأکید شده و در این باره می‌فرماید: «قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا قرآن نمی‌فرماید به‌تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلوة را بر عهدۀ‌ مسلمین گذارده است.[1]»

به اعتقاد ایشان، از جمله ضعف‌های مهم جامعۀ مسلمانان، ترک امر به معروف و نهی از منکر است و می‌فرماید: جامعه‌ای مرده است که این فریضه در آن جایی ندارد. تأکید بر این فریضه، از نشانه‌های تأکید شارع بر اسلام اجتماعی است. اگر نگاهی به دستورات قرآن در انجام فرائض دینی مسلمانان بیندازیم، خواهیم دید حتی نماز، که شخصی‌ترین رابطۀ رازآلود مشخص انسان با خدای خویش است، اگر به صورت جماعت ادا شود، بسیار مطلوب‌تر خواهد بود. اسلام انفرادی خود از علل مهم عقب‌افتادگی مسلمانان و بی‌خبری آن‌ها از جامعۀ‌ خویش است.[2]

از دید آیت‌الله شاه‌آبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و گسترش معارف و حقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزلۀ‌ ریسمان نبوت و ولایت است و وجه ارتباط با مقام مقدس حضرت حجت‌بن‌الحسن (عجل‌الله‌فرجه) می‌گردد.

مرحوم شاه‌آبادی، از وحدت با نام «خیط اخوت» یاد می‌کند و معتقد است: از جمله علل و عوامل بیماری‌های فکری جامعۀ اسلامی و گسترش نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، اختلاف مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است. رابطۀ میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئلۀ اختلاف و تفرق، رابطه‌ای کاملاً مستقیم است. هرچقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال بیشتر خواهد بود.

ایشان برای اتحاد میان مردم، استحکام اتحاد میان علما را تنها راهی می‌دانست که موجب حفظ اسلام و مسلمانان می‌شود و در سایۀ این اتحاد است که پیروان علما، می‌توانند در راه حق قیام کنند و اعمال شایسته، اخلاق نیکو و عقاید حق را در میان مردم منتشر کنند و کارهای زشت و صفات ناپسند و عقاید باطل را از آنان دور سازند.[3]

ایشان در جای دیگر می‌فرماید: «از اینجا معلوم می‌شود که از احکام سیاسیۀ ‌الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است و از همین رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست به عقد اخوت میان مسلمانان زد.[4]» در ادامه مرحوم شاه‌آبادی، اخوت را به عرش تشبیه می‌کند که به چهار زاویۀ انس، کمال، عزت و عون استوار است. این چهار پایه، امهات نوامیس عالم بشریت، به حسب معاد و معاش است که در شذرات‌المعارف به تبیین هر یک پرداخته است.

ایشان در شذرۀ‌ ثالث، حدیثی از امیرمؤمنان (سلام‌الله‌علیه) به نقل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آورد که هر مسلمان بر گردن برادر مسلمانش سی حق دارد و باید آن‌ها را دربارۀ‌ برادرش انجام دهد و تا زمانی که آن‌ها را ادا نکند بخشوده نشود. در تشریح حدیث، نکات در خور توجهی دربارۀ حقوق مسلمانان در جامعۀ اسلامی متذکر می‌شود.

مرحوم شاه‌آبادی در شذرۀ‌ چهارم می‌فرماید: «چهارمین درجۀ انسانیت در مقام برادری، شکر نعمت است. هر کس شکر نعمت بندگان خدا را بجا نیاورد، شکر خدا را بجا نیاورده است. شکر از صفات ربوبیت است و خداوند این موهبت را به بندگانش مرحمت فرموده تا متخلق به اخلاق خدایی گردند.[5]»

ایشان شذرۀ پنجم و آخرین فصل این کتاب را با هفده نکته به پایان رسانیده است که بیانی است از موت، حال احتضار و عالم برزخ.

2. رشحات البحار

کتاب رشحات البحار اثر آیت‌الله شاه‌آبادی

مهم‌ترین اثر به جا مانده از آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، کتاب رشحات البحار است که در سه بخش نگاشته شده و لازم به ذکر است که فرزند ایشان، آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی این کتاب را شرح کرده است.

در بخش اول این کتاب، به کلام وحی، قرآن و عترت پرداخته شده و با مقدمه‌ای درباره‌ علم الهی آغاز گردیده است و مسائلی مانند تجرد علم، مراتب تجرد، نحوۀ اتحاد ذات با علم و صفات دیگر الاهی، اسما و صفات وجودی حق و نحوۀ علم به ماسوا، مورد بحث قرار می‌گیرد که شرح آن در رابطه با قرآن و عترت مورد توجه است.

قرآن علم خدای تعالی و کلام اوست و با ذات او متحد است. اولین منزل­گاه تجلی ذات مقدس الاهی در مرتبۀ ظهور، عالم مشیت است که تجلی‌گاه ذات بر ذات، حبّاً و عشقاً جلوه‌گاه اطلاقی صرف‌‌الوجود است. در این مرتبه نیز وجود مقدس حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مقام واحدیت حق با قرآن متحد است و شمس حقیقت احمدی، طلوع اولیۀ‌ قرآن است و پس از مرتبۀ مشیت الاهیه با سایر تعینات، چون مرتبه عقول کلیه و جزئیه و عالم برزخ و ملک متحد شود و ظهور قرآن نازل در تمامی این مراحل و تعین آن در این مراتب، اعم از عوالم مجرد و مادی علم خدای تعالی است.[6]

در بخش دوم به بحث ایمان و رجعت پرداخته شده است. در آغاز این بخش می‌فرماید:

برای هر انسانی پیش از مرگ چنین وضعی پیش می‌آید و مسئلۀ نبوت و ولایت بر او عرضه می‌شود و ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی (علیه‌السلام) پیش از مرگ، برای تحقق ایمان به ولایت مطلقۀ محمدیه است؛ زیرا ولایت آن حضرت، مندرج در ولایت مطلقۀ محمدیه است و ایمان اهل کتاب به ولایت حضرت عیسی، ایمان به ولایت مطلقۀ امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) خواهد بود که شامل تمامی ولایات است و به این ترتیب به آن حضرت ایمان می‌آورند و بیعت خواهند نمود و به کمال سعادت خواهند رسید.[7]

در مطالب دیگر این بخش، به چگونگی رسیدن به سعادت یا شقاوت و شرح مراتب سه‌گانۀ‌ اعتقادی پرداخته شده که ایشان اولین مقام را شناخت خدای متعال می‌داند و در کمال این شناختن است که می‌توان او را به داشتن صفات، متصف دید و قرآن بدان‌ها فراوان یاد کرده است. این نوع اعتقاد و شناسایی را مرتبۀ علم‌الیقین می‌داند؛ چرا که در این مرحله از راه تفحص و دلیل وجود حق تعالی، یگانگی آن حضرت و صفات دیگر وی برای شخص، علم حاصل می‌گردد و از این راه به وجود خدا و صفات او پی برده است. در مرتبۀ دوم، مرحوم شاه‌آبادی، دستیابی به حقایق را از راه استدلال و اقامه برهان نمی‌داند، بلکه از راه شهود میسر می‌داند.

مرتبۀ سوم، معرفت به مقام ولایت مطلقةالاهیة و وصول به این مقام و تحقق آن برای اوست؛ به این معنا که شخص عارف سالک، در طی مدارج عبودیت حق، به مقامی می‌رسد که در خدا فانی می‌شود؛ به گونه‌ای که فعلی و حرکتی را جز فعل خدا نداند، صفتی را جز صفت خدا نشناسد و حقیقتی را جز ذات احدیت نداند و خود را در جنب آن فانی ببیند و همواره شاهد و مجذوب جلوات معبود باشد.[8]

در جای دیگر می‌فرماید: «مرگ بدن نابودی انسان نیست، بلکه نوعی ترقی و کمال روح است که پس از مرگ، بدن همچنان زنده و باقی است.[9]»

بخش سوم این کتاب را می‌توان غُرر آثار مرحوم آقای شاه‌آبادی دانست. این بخش از ابداعات علمی ایشان به شمار می‌رود و نظریۀ‌ فطرت که مغز مکتب حکمی اوست و از منزلت و جایگاه ممتازی برخوردار است، در این بخش است. ایشان در این باب می‌فرماید: «از آنچه تاکنون از مراجعه به فطرت به دست آمد، آن را حاصل عشقی بی‌منتها و معشوقی صاحب جمال یافتیم که همواره در آرزوی وصال آن است. از دیدگاه فطرت به کشفیاتی دست یافتیم، و آن این است که معلوم شد فطرت و ذات انسان، خواهان شناخت حقایق است و در برابر کمال، ملتزم به تواضع و فروتنی است و به عدالت پایبند و ملتزم است. اکنون که به حکم فطرت، شناخت معارف ضروری است، باید بدانیم که فرمان فطرت به موارد خاص و معارف ویژه‌ای محدود نیست. ولی از آن جهت که شناخت‌ها از نظر ثابت بودن و حادث شدن یکسان نیستند، یعنی برخی از معارف همواره ثابت و همیشگی و بعضی حادثند، از این رو می‌توان دریافت که مقصود اولیۀ‌ فطرت دربارۀ شناخت، که از یک نظر هدف نهایی است، همان معارف و حقایق ثابت و همیشگی است.»[10]

مرحوم شاه‌آبادی اولین قدم در راه کمال را خودشناسی می‌داند؛ دوری و اعراض از غیر حقیقت را لازم می‌شمارد و بر این باور است که توجه انسان در یک حالت به دو چیز غیر ممکن است و فطرت انسان از توجه به چیزی پیش از آنکه از دیگری منصرف شود، خودداری می‌ورزد و تا از یکی فراغت حاصل نکند، به دیگری نمی‌پردازد. از این رو، به آیۀ 30 سورۀ روم استناد می‌کند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً» که ای انسان طالب حقیقت! دین را به گونه‌ای در نظرت قرار ده که از آنچه غیر حقیقت است رو بگردانی.

در ادامه به کشفیات ده‌گانۀ فطرت می‌پردازد. از شناخت مفهوم و معنای «من عرف نفسه فقد عرف ربه[11]»، به اشراقات عشق اشاره می‌کند و اینکه انسان، عاشق دانش است. ابتهاج و شادمانی، معشوق فطرت است. همچنین از شراره‌های اندوختنی دل سخن می‌گوید و به سامان همان شعله‌ها می‌پردازد و نهیب مراقبت از آن‌ها را بر گوشمان طنین‌انداز می‌کند که اگر این شعله‌ها جان بگیرند، جانی بر جانت نخواهند گذاشت.

مرحوم شاه‌آبادی علت عرضۀ امانت خداوند به انسان و عدم ودیعه گذاشتن آن به دیگر مخلوقات را وجود فطرت می‌داند و می‌فرماید: «خدای عالی دربارۀ‌ لیاقت و قابلیت انسان و کفایت‌های شایستۀ او، به دو ویژگی انسان استدلال می‌فرماید که عبارتند از: ظلومیت و جهولیت. ظلومیت، همان پایین کشیدن نفس از مرتبۀ خودمختاری در کشور پهناور زندگی انسان و قراردادن آن تحت فرمانروایی عقل است که این، نهایت درجۀ عدالتی است که انسان می‌تواند دربارۀ نفس اماره به عمل آورد تا آن را به درجۀ نفس مطمئنه برساند؛ زیرا چنین شیوه‌ای، مطابق خواست فطرت است؛ جهولیت آن است که سالک در طریق سلوکش، هنگامی که مرحله‌ ظلومیت را پشت سر گذاشت و نفس را از سرکشی بازداشت، زمام فرمانروایی را به دست باکفایت عقل بسپارد.»

حی و حیات را به‌وضوح می‌توان از تک‌تک ظهور این کلمات، دید و رایحۀ خوش ماندگاری‌اش را استشمام کرد و حضور این استاد فرزانه را در پیچ و خم هر یک از این کلمات که طریقند، به الی‌الله به‌عینه دید که دست در دستت می‌گذارد و تو را از پیچ و تاب توهمات و آفات زندگی می‌رهاند و خبرت می‌دهد که آنچه از مبدأ فیاض الهی دریافت کرده‌ای، معدوم نخواهد شد و آفات زندگی، جایگاهی در بهشت است.

و در لحظات آغازین کتاب، درخواهی یافت که این رشحات را با چشم سر خواندن کفایت نمی‌کند و چشم دل باید گشود تا حلاوت و شیرینی‌اش بر جانت بنشیند.

نویسنده: مهدی علمی دانشور

 

[1] شذرات‌المعارف، ص 5.

[2] همان

[3] شذرات المعارف، ص 6

[4] شذرات المعارف، ص 5 و 6

[5] شذرات المعارف، ص 130

[6] رشحات البحار، ص 81.

[7] رشحات البحار، ص 156.

[8] رشحات البحار، ص 191.

[9] رشحات البحار، ص 198.

[10] رشحات البحار، ص 273.

[11] بحارالانوار، ج 64.

  • ۰
  • ۰

از طلا ارزنده‌تر

کتاب جواهر الکلام مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید مجتبی رودباری نقل می‌کنند که امام خمینی (ره) فرمود: «من مطلبی را از استادم، مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (رضوان الله علیه)، نقل می‌کنم و ایشان از پدر بزرگوارش[1]، که از شاگردان "صاحب جواهر[2]" بودند، نقل می‌کرد. آقای شاه‌آبادی می‌فرمود:

صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای به‌نام حوزه علمیه نجف به شمار می‌رفت و تصادفاً در حیات پدر فوت می‌کند. در روز تشییع،‌ با اینکه هاله‌ای از غم و اندوه سرتاسر نجف را فراگرفته بود،‌ صاحب جواهر، که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرد و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع جنازه، نصف صفحه‌ای از کتاب جواهر را به رشته تحریر درآورد.» [3]

 

منبع: عارف کامل، ص 8-9

 

[1] مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدجواد اصفهانی حسین‌آبادی (ره) متوفای 1312ق

[2] مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن بن شیخ باقر بن شیخ عبدالرحیم نجفی، مؤلف کتاب «جواهر الکلام» که یک دورۀ کامل فقه است ـ معروف به «صاحب جواهر» ـ از علمای بزرگ شیعه است و متوفای 4 شعبان 1266ق.

[3] صحیفۀ دل، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 80

  • ۰
  • ۰

اثر خوراک بر بصیرت

سیره عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی

تأثیر لقمه و غذای انسان بر داشتن روحی خدایی و درونی بصیر و بینا بر کسی پوشیده نیست. این مطلب در روایات فراوانی آمده و قرآن کریم نیز به آن اشاره کرده است: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ[1]؛ پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد.» بنابراین نه‌تنها حلال و حرام بودن لقمه، که پاکی و طهارت آن نیز بر پاکی روح انسان مؤثر است. آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی با دانستن این نکته، چرایی از میان رفتن چشمان بصیر انسان را بیان می‌کند. علاوه بر اینکه با تعمق در این حکایت جلوه‌ای از روح عرفانی آن عارف کامل رخ می‌نماید:

یک روز، بعد از نماز جماعت، یک مرد روستایی خدمت آیت‌الله شاه‌آبادی رسید و گفت: «هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می‌کنم، سیدی را می‌بینم که جلوتر از شما به نماز می‌ایستند. آقا از او می‌پرسند: «شغل شما چیست؟» او می‌گوید: «مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می‌آورم و می‌فروشم.» آقا پرسیدند: «غذا چه می‌خوری؟» روستایی پاسخ داد: «از محصولات خودم.» روز بعد، همان مرد خدمت آقای شاه‌آبادی رسید و عرض کرد که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه‌آبادی می‌پرسند: «امروز غذا چه خورده‌ای؟» مرد روستایی پاسخ داد که از بازار تهیه کردم. آقای شاه آبادی فرمودند: «به همین دلیل است که آن سید را ندیده‌ای.»[2]

 

[1] سوره عبس، آیه 24

[2] به نقل از آقای محمد رضا خوشدل، خادم مسجد جامع بازار

  • ۰
  • ۰

مرحوم حجت‌الاسلام دوانی استاد تاریخ

جالب است که هم پدر و هم جد شهید شاه‌‌آبادی هردو انقلابی بودند. جَدّشان در برابر اعمال ناصرالدین شاه قیام کردند تا جایی که از اصفهان جلب به تهران شد. پدر هم در اوایل با رضاخان طرف می‌شود و حدود یازده ماه به عنوان اعتراض در حضرت عبدالعظیم متحصن می‌شود. در همین‌‌جا من تذکری هم بدهم که انگیزۀ قیام در امام خمینی چه بسا از این استاد بزرگوار سرچشمه گرفته بود. تعبیری که مرحوم آیت‌‌الله شاه‌‌آبادی از رضاخان و اعمال او کرده بود، بعدها می‌‌بینیم همین تعبیر را امام در کشف‌الاسرار راجع به رضاخان و در اعلامیه ایام انقلاب درباره پسرش محمدرضا کرده است.

 

راوی: حجت‌الاسلام علی دوانی

  • ۰
  • ۰

حسن شاه‌آبادی فرزند آیت‌الله شاه‌آبادی

پدرطوری بودند که ما مجبور بودیم که به ایشان احترام بگذاریم. علت آن این بود که انسانی بودند که هیچ موقع کلمۀ زشتی به انسان نمی‌گفتند. اگر هم خطا می‌کردیم، نهایت نصیحت می‌کردند که خطا نکنید و می‌گفتند کارتان خطا بوده. ما اجباراً باید به ایشان احترام می‌گذاشتیم، چون اگر ما احترام نمی‌گذاشتیم، همسایگان هم احترام نمی‌گذاشتند و کسی احترام نمی‌گذاشت. وقتی ایشان به مسجد می‌رفتند و ما هم دنبالشان می‌رفتیم، محال بود که ما هم‌قدم با ایشان راه برویم. دو قدم دورتر از ایشان راه می‌رفتیم و به ایشان احترام می‌گذاشتیم، برای اینکه مردم بدانند ایشان پدر ما هستند و ما بچۀ ایشان هستیم. مردم هم به ایشان احترام می‌گذاشتند و وقتی ایشان را می‌دیدند، سلام می‌گفتند و رد می‌شدند.[1]

 

راوی: حسن شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با حسن شاه‌آبادی