مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت‌الله شاه‌آبادی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اشک بی‌­اختیار

آیت الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

به حضرت زهرا (سلام‌­الله­‌علیها) خیلی اعتقاد داشتند. وقتی که اسم ایشان می‌­آمد، مثل این بود که فرزند ایشان فوت کرده‌­اند، خیلی گریه می‌­کردند و تمام محاسن ایشان پُر از اشک می‌­شد. علاقه شدیدی به حضرت فاطمه (سلام‌­الله­‌علیها) داشتند. واقعاً عجیب بود. در مورد حضرت فاطمه (سلام‌­الله­‌عیلها) واقعاً عجیب گریه می‌­کردند. هیچ­‌وقت این صحنه‌­ها از یادم نمی‌­رود که زمانی که نام حضرت فاطمه (سلام‌­الله­‌علیها) می‌­آمد، بی‌­اختیار اشک می‌­ریختند. برای امام حسین (سلام‌­الله‌­علیه) هم بود، ولی به حضرت فاطمه (سلام‌­الله­‌علیها) خیلی علاقه داشتند. برای حضرت فاطمه (سلام‌­الله­‌علیها) بی‌­نهایت گریه می‌­کردند. البته خودشان توجه نداشتند. بی‌­اختیار اشک می‌­آمد .[1]

 

راوی: حسن شاه‌­آبادی

 

[1] مصاحبه با حسن شاه‌­آبادی

  • ۰
  • ۰

هدایت برای همه

       ایشان بسیار عنایت داشتند به این‌که افرادی که مستعد هستند با دادن دستورالعمل‌های خاص اخلاقی، پله‌پله آن‌ها را به مرتبه کمال نزدیک بکنند. ایشان از ساختن جوان‌ها و نوجوان‌هایی که در محضر ایشان بودند تا پیرمردها و کسبه بازاری که در نماز ایشان حاضر می‌شدند تا تربیت طلاب و فضلایی که بنا بود هادی و مبلّغ دین اسلام و مردم به دین اسلام باشند؛ همه این اقشار را در تربیت دینی و فعالیت‌های فرهنگی‌شان مورد نظر و مورد لحاظ داشتند.

یکی از بازاریان نقل می‌کند که آقای شاه‌آبادی یک بار در مسجد در صحبت‌هایشان ناراحت و عصبانی شدند؛ با تندی و ناراحتی اظهار می‌کردند که چرا افرادی که دور و برشان هستند قدمی برنمی‌دارند برای تکامل و خودسازی؛ اگر واقعاً نمی‌خواهید آدم بشوید، من خودم را این‌قدر به زحمت نیندازم، و بسیار ناراحت بودند که چرا از اطرافیان ایشان، که این‌همه خود را به زحمت می‌اندازد برایشان، قدم‌های جدی‌تر برنمی‌دارند.

این آقا نقل می‌کند من و دو نفر دیگر بعد از صحبت‌های ایشان رفتیم به محضرشان و گفتیم آقا ما می‌خواهیم آدم بشویم، شما بگویید باید چه‌کار کنیم؟ ایشان وقتی مطمئن شدند که ما تصمیم جدی گرفتیم، چون قبلش با ما صحبت کردند، گفتند من سه دستور به شما دارم و به این دستورها عمل کنید و بعد بیایید برای مرحله بعد پیش من. این آقا انسان عادی است. طلبه علوم دینی نیست. نقل می‌کند که آقا فرمودند که مطلب اول: مقید باشید نمازتان را اول وقت بخوانید؛ هر جا هستید، صدای اذان آمد، بروید سراغ نماز و اگر ممکن است به جماعت. دستور دوم: در کاسبی انصاف داشته باشید و به حداقل منفعت راضی باشید. دستور سوم: برای ادای حقوق الهی و خمس و سهم امام و واجباتی که از نظر اقتصادی به گردنتان است، اگرچه شارع مقدس گفته یک سال صبر کنید، ولی شما ماه به ماه حساب کنید؛ ببینید منفعت کسب‌تان در این ماه چقدر بوده، سهم امام را پرداخت کنید.

این آقا نقل می کند ما این سه دستور را یک ماه عمل کردیم. بعد از یک ماه، یک روز از بازار رد می‌شدیم، صدای اذان بلند شد. وارد مسجد شدیم. نماز داشتیم می‌خواندیم، عالم بزرگواری امامت جماعت را داشتند. نگاه کردیم دیدیم سر نماز گاهی اوقات آقا هستند و گاهی نیستند. بعد از نماز خدمت آقا عرض کردیم: «آقا بعضی اوقات سر نماز نبودید.» این عالم بزرگوار که فهمیدند ما قدرتی پیدا کردیم، عذرخواهی کرد، گفت: «قبل از اینکه به نماز بیایم، با اهل منزل اختلافم شد و بحثی کردم. آنجا سر نماز گاهی ذهنم به منزل می‌رفت. آن هنگام به نظر شما نبودم.» به ایشان می‌گوید که ما با  یک ماه گوش کردن به دستور آقا چنین قدرتی پیدا کردیم و البته بعد خدمت آقا رفتیم و ادامه دادیم و توفیقاتی پیدا کردیم که بعد برای ما نقل نکردند.[1]

 

[1]  راوی: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

انسان چندبعدی

حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

دوره سوم اقامت ایشان در تهران 15 سال بود. در این دوره توانستند تشکل‌ها و تجمع‌های اسلامی را سازماندهی و قانونمند کنند؛ تجدید بیعت و تجدید عهد کنند و افراد را جمع کنند و آن‌ها را با موازین اخلاقی اسلام آشنا و متهعد کنند و هم با موازین سیاسی‌اجتماعی اسلام. اصلاً آیت‌الله شاه‌آبادی یک انسان یک‌بعدی که فقط متوجه مسائل عبادی و عرفانی باشد و غافل از مسائل سیاسی و اجتماعی، نبود. بعضی‌ها عرفان را غلط و اشتباه فهمیده‌اند؛ اینکه همین‌طور منحصر بشود و یک‌بعدی به مسائل اجتماعی فقط  نگاه بکند و از مسائل اخلاقی و خودسازی انسان‌ها غفلت بکند. آیت‌الله شاه‌آبادی این‌طوری نبود و عرفان این‌طور در محضر ایشان تعریف نشده بود.

 

راوی:حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

استاد امام خمینی در عرفان و اخلاق

بخشی از اندیشۀ سیاسی و نگاه‌های تیزبین عارف و فقیه اهل بیت، جناب شاه‌آبادی، توجه دقیق به مقولۀ استقلال اقتصادی و تأثیر آن در عرصۀ سیاست و فرهنگ است. او در زدودن اندیشۀ خواب‌آلودۀ بعضی غافلان و نادانان (غَفَله و جَهَله) که از استفاده از صنایع دشمن خرسندند و می‌گویند: «خداوند عالم آن‌ها را خر و حمال ما قرار داده»، می‌فرماید: «حمال کسی است که پنبه را یک من شش قران به دشمن می‌دهد و یک من ششصد تومان، بل متجاوز، از او می‌خرد. حال مشاهده کن و ببین خر کیست؟ و آیا این نعمت است که آن را تشکر کنی؟ یا آنکه از جهت عدم اعمال قوۀ عاقله و عامله، خود را مورد انتقاد خداوند کرده‌ایم.[1]»

او معتقد است باید به درگاه الهی استغفار کنیم از این‌همه بی‌عملی و هدر دادن امکانات و در نتیجه عقب‌ماندگی صنعتی و اقتصادی. باید بی‌حسی خود را به حس، و بی‌غیرتی را به غیریت تبدیل کنیم و با عمل کردن به آیۀ شریفۀ «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ[2]» و آیۀ «وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم[3]» کفار را در امتعۀ خود کشته و با ترک مخالطه و مراوده با آن‌ها، بر آن‌ها خشم نماییم و در مقام آن برآییم که امتعۀ مسلمین را مغتنم شماریم و حوائج را به خود آن‌ها و در خود آن‌ها اداره نماییم.[4]

چندین دهه بعد از ابراز چنین اندیشه‌هایی، که ذهن عارف روشن‌ضمیری همچون شاه‌آبادی را به خود معطوف کرده بود، تبلور آن را در شعارهای استقلال‌خواهی مردم ایران در انقلاب اسلامی و درس‌هایی که از رهبر فرزانۀ خود در این زمینه آموختند، شاهدیم.

 

منبع: جعفرپیشه فرد، مصطفی، «اندیشۀ سیاسی آیت‌الله شاه‌آبادی و نقش آن در اندیشۀ سیاسی امام خمینی (س)»، مجله حکومت اسلامی، سال هفتم، شماره دوم، ص 82-102

 

[1] شذرات المعارف، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ص 82

[2] توبه 73

[3] نساء 89

[4] شذرات المعارف، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ص 82-83

  • ۰
  • ۰

درس‌‌هایی که ایشان در مسجد داشتند، یک زمانی بود که کارهای عمومی را انجام می­‌دادند؛ برای اینکه مردم بتوانند درست نماز بخوانند و درست روزه بگیرند و هم زندگی آن‌‌ها تأمین بشود. بعد یک زمانی برای افرادی که خاص بودند، تفسیر قرآن و معارف اسلامی و عرفان را درس می‌دادند؛ البته درس عرفان را افراد مخصوص می­‌آمدند، نمی‌­توانستند درک عرفان بکنند.

محل تشکیل این کلاس‌‌ها گاهی اوقات در منزل بود که افراد خاص می‌­آمدند. چون که در مسجد جامع نماز می‌­خواندند، از درِ جنوبی مسجد جامع می‌­آمدند به طرف بازارچه آهنگرها. نزدیک مسجد که آنجا منزل‌‌شان بود، افراد مخصوص می­‌آمدند و از ایشان درس عرفان می­‌گرفتند؛ چون عرفان مقدماتی داشت که این مقدمات را باید خدمت‌‌شان انجام می‌­دادند و اگر این مقدمات نبود، عرفان برای آن­‌ها سخت بود و گاهی اوقات از راه عقل خارج می‌‌­شدند، دیوانه می‌‌شدند.[1]

 

راوی: حسن شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با حسن شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

سه دستور آیت‌الله شاه‌آبادی برای اصلاح و تربیت انسان

آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی در پاسخ به تقاضای چند تن از بازاریان برای اصلاح نفس، سه دستور فرمودند:

«اول اینکه سعی کنید نمازتان را اول وقت بخوانید، حتی‌المقدور هم باجماعت بخوانید. دوم اینکه انصاف را در کسب داشته باشید. سوم اینکه حق الهی را ماهیانه پرداخت کنید، ولو اینکه مجاز است سالیانه شود.»

 

منبع: عارف کامل، ص 66-67

  • ۰
  • ۰

اسلام انفرادی

اسلام انفرادی

قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا که قرآن نمی‌فرماید به‌تنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلات را در عهده مسلمین گذارده. قرآن نمی‌فرماید تنها تحرز از زنا نما، بلکه علاوه [بر آن]، حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم، از وظایف ما مقرر فرموده است.

 

منبع: عارف کامل، ص 162؛ شذرات المعارف، شذره اول

  • ۰
  • ۰

اعلم کیست؟

سید صدرالدین کوپایی

مرحوم آسید صدر الدین کوپایی در نجف، هم‌دوره مرحوم پدر و از علاقه‌مندان ایشان بود. این دو بزرگوار با این‌که در قضیۀ مشروطه و استبداد دو عقیده مختلف داشتند و مثلاً آسید صدرالدین در درس آسید کاظم یزدی شرکت می‌کرد و مرحوم آقا در درس آخوند خراسانی، ولی با همدیگر بسیار رفیق بودند.

این جریان را من از آقای سید صدرالدین کوپایی در تهران شنیدم که وقتی آسید صدر الدین قصد مراجعت به ایران داشت، مرحوم آقا به ایشان گفت: «الآن که شما می‌خواهید به ایران بروید، اگر در آنجا پرسیدند اعلم کیست، شما که درس آخوند را ندیدید، چطور می‌خواهید اعلم را تعیین کنید و مثلاً بگویید که آسید کاظم اعلم هستند؟! حق این است که بیایید درس آقای آخوند را هم ببینید تا بتوانید قضاوت کنید.» لذا آقای کوپایی به جهت اینکه به پدر ما خیلی عقیده داشت، مدتی هم در درس آخوند شرکت کرد و سپس به ایران آمد.

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

منبع: حدیث نصر، ص 113

  • ۰
  • ۰

آخوند را کشتند

سیره سیاسی آیت‌الله شاه‌آبادی

استادان آیت‌الله شاه‌آبادی رهبران سیاسی بزرگی چون مرحوم آخوند خراسانی (از رهبران سه‌گانۀ مشروطه) بودند که ایشان قبلاً برای رهبری بهتر قیام، تصمیم گرفت به ایران بیاید. روز قبل از حرکت، آیت‌الله شاه‌آبادی با ایشان ملاقات داشته و ایشان را در سلامت کامل دیده بود. صبح روز مقرر برای حرکت به ایران، آخوند خراسانی رحلت می‌کنند، آیت‌الله شاه‌آبادی که ایشان را عقل مجسم می‌دانست و بعد از نامش «روحی له فداه» به کار می‌برد، کراراً می‌فرمود ایشان را کشتند.[1]

 

[1] مجله حکومت اسلامی، شماره 24، سال 1381، ص 87 ـ 83

  • ۰
  • ۰

از اصفهان تا عراق

کتاب کفایه الاصول

شروع تحصیلات حوزوی آیت‌الله شاه‌آبادی همان اصفهان بود و بسیاری از علوم اسلامی را در حوزه اصفهان گذرانده بودند. وقتی به تهران آمدند در دوازده سالگی، تحصیلات حوزوی‌شان  را در تهران ادامه دادند. اساتید بزرگی مثل آیت‌الله آشتیانی در فقه و مرحوم میرزا‌هاشم اشکوری گیلانی در عرفان از اساتید ممتاز و مشخص آیت‌الله شاه‌آبادی در تهران بودند. آیت‌الله شاه‌آبادی با پشتکار و استعدادی که داشتند در سن هجده سالگی به مرتبه اجتهاد رسیدند و تحصیلشان را هم به پایان ‌رساندند. همین زمان بود که با مراجعه والد محترمشان به اصفهان و فوت ایشان در اصفهان، تصمیم می‌گیرند که به نجف اشرف مشرف بشوند. علتی هم که ایشان تصمیم به این سفر گرفتند این بود که مرحوم آیت‌الله خراسانی کتاب کفایة‌الصول را تألیف کرده بودند و مبانی تازه‌ای توسط آیت‌الله ملامحمد کاظم خراسانی در اصول فقه ارائه شده بود.

آیت‌الله شاه‌آبادی تصمیم می‌گیرند که بروند از نزدیک و با این شخصیت بزرگوار علمی و اصولی آشنا شوند. به خاطر همین مشرف به نجف اشرف می‌شوند و هفت سال حضور آیت‌الله را درک می‌کنند و با فوت مرحوم به سامرا تشریف می‌برند و در محضر آیت‌الله العظمی میرزای شیرازی دوم حضور می‌یابند؛ اگرچه از شاگردان رسمی آیت‌الله نبودند و خودشان، هم در نجف و هم در سامرا حوزه درسی بزرگی را تشکیل دادند و به تدریس علوم فقهی و فلسفه و عرفان در نجف و سامرا اشتغال داشتند. به هر حال، مدت اقامت آیت‌الله شاه آبادی در نجف و سامرا جمعاً هشت سال طول کشید.

 

راوی: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی