مرجع رسمی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

اشتغال به ریاضت

چهل حدیث

و شیخ عارف کامل، شاه‌آبادی دام ظله می‌فرمودند:

«پس از آنکه آن وجود مبارک مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد، آن‌طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد مدت ده سال، تا آن قدم‌های مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد[1] که خود را مشقت مده، تو طاهر و هادی هستی[2] و نقصی در تو نیست، بلکه نقص در مردم است: إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ[3]

[...] و این باید برای امت سرمشق باشد، خصوصاً برای اهل علم که دعوت الی الله می‌خواهند بکنند. آن وجود محترم، با طهارت قلب و کمالی که داشت، باز این‌طور به ریاضت خود را به تعب انداخت [...] و ما با این‌همه بار گناهان و خطایا، هیچ‌گاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم. گویی برای ما برات آزادی از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده! این نیست جز آنکه حبّ دنیا، پنبه در گوش ما کرده و کلمات اولیا و انبیا را اصغاء[4] نمی‌کنیم.

 

منبع: چهل حدیث، امام خمینی (ره)، حدیث 21، ص 352؛ برگرفته از عارف کامل، ص 123-124

 

[1] طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی؛ یعنی: «ای پیامبر، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به مشقت بیفتی.» (سوره طه، آیه 1و2)

[2] از بعض مفسرین منقول است که در طه، حرف طاء اشاره است به طهارت قلب آن بزرگوار از غیر خدا و حرف هاء اشاره است به هدایت شدن قلب آن سرور به سوی خدا.

[3] یعنی: «به‌درستی (ای محمد)، چنان نیست که تو هر که را دوست داشته باشی به راه راست توانی آورد.» (سوره قصص، آیه 56)

[4] اصغاء: گوش کردن

  • ۰
  • ۰

نصر

اشاره: آنچه در پیش روست، گفت‌وگویی صمیمی با حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسین کشفی، نوه مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی رضوان الله تعالی علیه، نویسنده کتاب «حدیث نصر» (مجموعه خاطرات مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی) است. در این مصاحبه با فراز و فرودهای تألیف، پژوهش و آماده‌سازی این اثر ارزشمند از زبان نویسنده آن بیشتر آشنا می‌شویم.

 

برای شروع گفتگو، بفرمایید انگیزه شما از تدوین خاطرات مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم، با عرض تسلیت رحلت جانسوز آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی. خیلی دوست داشتم این گفت‌وگو درباره کتاب «حدیث نصر» در زمان حیات پدربزرگم انجام می‌شد و حاصل زحمات چند ساله را ایشان می‌دیدند و کتاب را به ایشان تقدیم می‌کردم، زیرا در طول این چند سال بیش از همه خود ایشان مشوّق من در تألیف و تنظیم این کتاب بودند.

ویژگی‌ها و امتیازات خاص مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی از جمله ولادت ایشان در بیت عرفان، فقاهت و مرجعیت، بهره‌گیری از تربیت ممتاز مرحوم والدشان، عارف کامل آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، تحصیل در حوزه‌های علمیه تهران و قم و نجف، ارتباط نزدیک با امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی خویی و سایر بزرگان حوزات علمیه و نیز مبارزه علیه رژیم پهلوی و حضور در کمیته انقلاب اسلامی و کمک‌رسانی در هشت سال دفاع مقدس، همگی امتیازات ویژه‌ای بود که سبب می‌شد ایشان گنجینه‌ای از خاطرات شنیدنی و ارزشمند باشند.

از سوی دیگر، زندگی و سلوک اجتماعی مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی به‌گونه‌ای بود که می‌توان به عنوان الگویی برای جامعه، به‌خصوص طلاب معرفی نمود. شخصیتی که بیست سال در حوزه نجف اشرف تلاش علمی کرده و موفق به اخذ اجازه اجتهاد از استادش آیت‌الله‌العظمی خویی گردیده و از شاگردان موجه و مورد احترام ایشان بوده، به نحوی که در اجازه امور حسبیه به آیت‌الله شاه‌آبادی می‌نویسند:

«سزاوار است مؤمنین نعمت وجود معظم له را مغتنم شمرده، از محضر مبارکشان استفاده نموده و در تجلیل و تبجیل و احترام ایشان حتی‌المقدور کوتاهی ننمایند.»

با این حال، مرجعیت را برای خدا رها و تمام همّ خود را صرف جذب جوانان به دین و حلّ مشکلات مردم کردند. در خانه ایشان از بام تا شام به روی همگان باز بود و با حوصله تمام به مشکلات مردم رسیدگی می‌کردند. جمع همه این مکارم در این وجود شریف بهترین انگیزه برای شروع چنین تلاشی بود. از این رو، عزمم را جزم و این مجموعه ارزشمند را تنظیم و تدوین کردم.

نام کتاب چیست؟ ممکن است درباره محتوا و فصول آن توضیح اجمالی بدهید؟

نام کتاب که مورد قبول مرحوم آیت الله شاه آبادی نیز قرار گرفت، «حدیث نصر» است. علت انتخاب این نام هم این بود که کتاب حاوی گفتارهایی از آیت الله حاج آقا نصرالله شاه‌آبادی است. همچنین کتاب بازگوی یاری و نصر خداوند به آیت‌الله شاه‌آبادی است که عمری را با توکل و اعتماد به خداوند سپری کرد.

مجلد اول کتاب، در ترجمه احوالات نیاکان پدری و مادری آن مرحوم، نیز احوالات والد عارف­شان آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی و نیز زندگی آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی تا سال ورودشان به تهران در سال 1349ش است.

فصل مربوط به احوالات والدشان حدود 200 صفحه، شامل 6 فصل: حیات علمی، حیات معنوی، سلوک عملی و اجتماعی، مبارزات سیاسی، عروج و همسران و فرزندان است و دارای مطالب و اسناد و تصاویری است که تا کنون منتشر نشده است.

خاطراتی از جریانات سیاسی ایران در  دهه 20 تا 40 همچون فدائیان اسلام، نهضت ملی شدن صنعت نفت و روابط آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق و نیز نهضت حضرت امام خمینی در سال 1342ش و موضع علمای نجف و همچنین جریانات سیاسی عراق، از جمله مطالب مهم این مجلد است.

بقیه خاطرات آیت‌الله شاه‌آبادی در سال‌های حضورشان در تهران و فعالیت‌های دینی و اجتماعی و سیاسی ایشان در دوران انقلاب، در مجلد دوم خواهد آمد و ان‌شاءالله بتوانیم تا قبل از اولین سالگرد رحلت آیت‌الله شاه‌آبادی آن را به چاپ برسانیم.

لطفاً درباره شیوه ثبت و ضبط خاطرات آیت‌الله شاه‌آبادی و زحماتی که برای تألیف و آماده‌سازی این اثر ارزشمند متحمل شدید، توضیحی بدهید.

برای ثبت و تنظیم و تحقیق خاطرات زحمات بسیار زیادی کشیده شد. قدم آغازین جمع‌آوری مصاحبههای مختلف معظم له بود که مهم‌ترین آنها عبارتند از: مصاحبه با مؤسسه نشر آثار امام خمینی، مصاحبه با مرکز پژوهش‌های صدا و سیما، مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با مجموعه حدیث سرو و مصاحبه‌های مختلف دیگر.

هرچند مجموع این مصاحبات قابل ملاحظه بود، مطالب بسیاری، به‌خصوص در باب نیای پدری و مادری و نیز مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (قدس سره) بیان نشده بود. لذا طیّ جلساتی که با آن مرحوم داشتم و نیز در اثنای مجالس و سفرها موفق شدم مطالب گفته نشده را ضبط کنم و در ضمن، ابهامات مصاحبات قبلی برطرف و تکمیل شد.

گردآوری اسناد و تصاویر از دیگر تلاش‌های همزمان برای تکمیل مصاحبات بود که در مجموع بیش از 50  آلبوم از بستگان و دوستان و آشنایان آیت‌الله شاه‌آبادی شامل اسناد و تصاویری ناب و منتشر نشده از علمای اعلام بود. همچنین کوشش شد مصاحبات مستندسازی شود و حاصل آن تحقیقاتی است که به صورت پانوشت‌ها درج شده است.

آیا از مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی آثار قلمی بر جای مانده است؟

مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصر الله شاه‌آبادی به مدت بیست سال (از سال 1370 تا 1390هـ ق) در نجف اشرف تحصیل کردند. در این مدت حدود 17 سال در درس‌های فقه و اصول و تفسیر مرحوم آیت‌الله‌العظمی خویی حاضر شدند و تقریرات دروس ایشان را نوشتند. دفترهایی که از تقریرات به دست ما رسیده، شامل بخش‌هایی در اصول فقه، فقه مکاسب، فقه عروه، کتاب‌های طهارت و صلات است. چون بخش‌هایی از دفترها مفقود شده و از سوی دیگر، تقریرات آیت‌الله خویی مکرر چاپ شده است، لذا ضرورتی در احیا و چاپ آن نیست.

بارها از ایشان خواهش می‌کردم مباحث مربوط به «خداباوری» را، که بسیار در جلسات درس اخلاق مطرح می‌کردند، تنظیم و به صورت کتاب منتشر کنند، اما در جواب با مزاح از قول آیت‌الله‌العظمی سیستانی نقل می‌کردند: پیامبران دو دسته‌اند، عده‌ای کتاب دارند و عده‌ای بدون کتاب هستند، ما هم پیغمبر بدون کتابیم.

زمانی مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی تفسیر سوره جمعه را آغاز کردند و حقیر مطالب درس را تقریر کردم و در همان زمان به صورت جزوه در میان شاگردان منتشر شد. مجموعه مصاحبات و درس‌های اخلاق ایشان نیز جمع‌آوری شده است که ان‌شاءالله به ضمیمه مصاحبات بزرگان و آشنایان درباره شخصیت مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی در مجلد سوم کتاب خاطرات با عنوان «یادنامه» منتشر خواهد شد.

آیا از والد عارف ایشان، مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی هم آثار قلمی بر جای مانده است؟

معروف است که توسل به مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی در قضای حوائج بسیار مؤثر و مجرب است و من این مطلب را خود تجربه کردم. زمانی که کتاب «حدیث نصر» را تألیف می‌کردم، وقتی به بخش تألیفات پدرشان رسیدم، خیلی متأسف بودم که چرا کتاب‌های ایشان مثل «شرح کفایه» و «منازل السالکین» مفقود شده است. در همان ایام، در حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام بر سر مزار مرحوم شاه‌آبادی مشرف شدم و از ایشان خواستم عنایتی کنند تا این تألیفات پیدا شود. به فاصله کمی آن کتاب‌ها پیدا شد.

مجموع آثار آن مرحوم 12 عنوان است که برخی طبع شده است. آثار مطبوع از این قرار است:

1) رشحات البحار؛ که شامل سه بخش: «القرآن و العترة» و «الایمان و الرجعة» و «الانسان و الفطرة» است.

2) شذرات المعارف

3) مفتاح السعادة فی احکام العبادة؛ که رساله عملیه مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی به زبان فارسی است.

4) حاشیه بر نجاة العباد

5) درس‌هایی در علم صرف؛ به زبان فارسی است و در سال‌های قبل از هجرت آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی (1347ق) به قم به عنوان کتاب آموزشی مدرسه‌ای که خودشان تأسیس کرده بودند، چاپ شد. علی‌رغم جستجوی فراوان، نسخه چاپی آن به دست نیامد. آنچه موجود است جزوه‌ای است به نام دروس صرفیه که احتمالاً استنساخ بخش‌های اولیه کتاب است. همچنین دست‌نوشته‌هایی در باب صرف و نحو و معانی نیز موجود است که محتمل است نسخه خطی همان کتاب باشد.

اما آثار غیر مطبوع ایشان:

1) «دُرَر الکفایه» شرح کتاب کفایة الاصول؛ در دو مجلد

2) منازل السالکین شرح کتاب منازل السائرین؛ نسخه موجود شامل شرح  6 منزل: یقظه، توبه، محاسبه، انابه، تفکر و تذکر، در حدود 350 صفحه است.

3) رساله‌ای در اذان و اقامه؛ در شرح فقرات اذان با مشی فلسفی و عرفانی

4) العقل و الجهاله؛ در موضوع عقل و جهل

5) الکشف و الرساله (نبوت عامه و خاصه)؛ در موضوع آیات نبوت در قرآن کریم و احتمالاً این همان کتابی است که با عنوان «نبوت عامه و خاصه» در میان آثار آیت‌الله شاه‌آبادی در کتب تراجم ذکر گردیده است.

6) الکبائر و الصغائر؛ در کتاب «العقل و الجهاله» ص 50 ارجاع به این کتاب داده شده است، ولی از نسخه خطی آن اطلاعی در دست نیست.

7) رسائل فقهی؛ در موضوع رضاع، رجوع در طلاق، حرمت ربا و بخش‌هایی از کتاب حدود و تعزیرات

رساله «رضاع» و «رجوع در طلاق رجعی» با تحقیق حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی صدرایی خویی در سال 1386ش توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ شده است. دو رساله دیگر «حرمت ربا» و «بخش‌هایی از حدود و تعزیرات» مخطوط است.

بخشی از کتاب‌های مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، کتاب‌هایی است که با خط خود استنساخ کرده‌اند، که عبارتند از:

1) رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحر العلوم

2) کتاب الوقف تألیف مرحوم آخوند خراسانی

3) الرسالة الاحمدیه تألیف مرحوم آیت‌الله میرزا محمدجواد حسین‌آبادی اصفهانی، پدر ایشان

4) مصباح الانس تألیف شمس‌الدین محمدبن حمزه فناری رومی

کتاب‌هایی نیز به خط مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی است، ولکن در نسبت آن‌ها به ایشان محل تردید است و احتمال دارد استنساخ باشد، که عبارتند از:

1) کتاب القضاء

2) کتاب الاجاره

3) تعلیقه بر کفایه؛ در دو دفتر

4) جزوه‌ای در علم جفر

چه اقداماتی برای احیای این آثار داشته‌اید؟

آثاری که در اختیار جد بزرگوار، آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی بود، نسخه‌ها ترمیم و صحافی و عکسبرداری شده است. کتاب‌های «العقل و الجهاله»، «الکشف و الرساله»، «رساله‌ای در اذان و اقامه» و «منازل السالکین» در دست تحقیق است و ان‌شاءالله به‌زودی منتشر می‌شود.

از  دیگر اعلام و بزرگان بیت شاه‌آبادی نیز تألیفاتی بر جای مانده است؟

جدّ خاندان شاه‌آبادی، مرحوم آیت‌الله میرزا محمدجواد حسین‌آبادی اصفهانی ـ از شاگردان صاحب جواهر ـ بسیار پر تألیف بوده است؛ به‌نحوی که خود در اجازه‌اش به فرزندش شیخ احمد می نویسد: «تصنیفاتی کثیرة جدا بحیث کادت ان تنکر لو صرح بمقدارها و لذلک خفی مقدارها.» لذا این ویژگی در این خاندان به ارث رسیده است. در میان فرزندان مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی، حضرات آیات مرحوم حاج‌آقا محمد و حاج‌آقا نورالله اهل تألیف بوده‌اند.

عم بزرگوار و بقیةالسلف، آیت‌الله حاج‌آقا نورالله شاه‌آبادی، بسیار پر تألیف هستند که متأسفانه قدر ایشان دانسته نشده است. معظم له عالمی عامل، محقق و مترجم و شاعری سترگ و از ثمرات گرانقدر حوزه علمیه تهران هستند.

آثار مطبوع ایشان عبارتند از:

۱) شرح رشحات البحار (تألیف مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی)

۲) شرح شذرات المعارف (تألیف مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی)

۳) حکومت اسلامی و اداره آن (ترجمه کتاب تألیف‌شده توسط آیت‌الله شیخ مهدی شمس‌الدین)

۴) سفرنامه هامبورگ

۵) ترجمه منظوم اشعار فرزدق در وصف امام سجاد (علیه‌السلام)

۶) مدینه فاضله فارابی

آثار غیر مطبوع ایشان عبارتند از:

1) ترجمه کتاب سقیفه (تألیف مرحوم آیت‌الله شیخ محمدرضا مظفر)

2) سفرنامه منظوم

3) ترجمه غایة المرام (تألیف علامه سید هاشم بحرانی)

4) ترجمه ینابیع الموده (تألیف قندوزی)

5) پرسش و پاسخ به دویست سؤال قرآنی (دو دفتر)

6) راهنمای پرهیزگاران یا قرآن و هدایت (در حال تألیف، تا کنون یک دفتر)

7) شرح حدیث جنود عقل و جهل (یک دفتر)

8) ترجمه منظوم هزار حکمت از امیرالمؤمنین (علیه السلام)

9) ترجمه منظوم ۷۰۰ حکمت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

10) خاطرات (در حال تألیف، تا کنون یک دفتر)

11) تاریخ کربلا و حائر شریف حسینی (تألیف دکتر عبدالجواد کلیددار آل طعمه، ترجمه آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی)

12) ترجمه قرآن کریم

13) ترجمه کتاب وارث انبیاء (درباره امام حسین علیه السلام)

14) ترجمه نهج البلاغه

آثار مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا محمد شاه‌آبادی در اختیار بیت ایشان است و من اطلاع دقیقی از آثار ایشان ندارم، برخی از آن‌ها به چاپ رسیده و برخی در حال تنظیم و تحقیق است.

به عنوان سخن پایانی، اگر مطلبی در تکمیل فرمایش‌های قبلی دارید، بفرمایید.

در اینجا وظیفه می‌دانم از همه فضلا و عزیزانی که در به سامان رسیدن این اثر تلاش و همراهی کرده‌اند، از جمله از حجج اسلام آقایان: مجتبی فرخ‌فال در تدوین متن، محمدجواد شعبانی مفرد در ویراستاری متن و سید علی کشفی در تنظیم اسناد و تصاویر، تشکر و قدردانی نمایم.

در پایان، از همه صاحب نظران می‌خواهم راهنمایی و ارشاد خود را درباره کتاب «حدیث نصر»  از ما دریغ نورزند و نظر خود را درباره این اثر با ما در میان بگذارند. همچنین اگر تصاویر و اسنادی درباره مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا نصرالله شاه‌آبادی و بیت شاه‌آبادی در اختیار دارند، ما را نیز مطلع سازند.

 

منبع: مجله حریم امام، شماره 215، ص 18-19

  • ۰
  • ۰

نصرالله شاه‌آبادی

در جلسه‌ای که به همراه آقای رفسنجانی در خدمت امام بودیم، ایشان در‏ خصوص رابطه‌‏شان با مرحوم پدرم  مطالب جالبی را فرمودند؛ از جمله فرمودند که [...] درس استاد سراسر اخلاقی، عرفانی و بسیار مؤثر بود. به سبب ارزشمندی مباحثی که استاد شاه‌آبادی در درس‌ها مطرح می‌کرد، برخی از شاگردان استاد هیچ‌گاه حاضر نبودند درس ایشان را رها کنند.

دربارۀ شاگردان مرحوم شاه‌آبادی نیز باید عرض کنم که این شاگردان مختلف بودند و به صورت پراکنده‌ای در بحث‌های‏ ایشان شرکت می‏‌کردند و اینطور نبود که خود را ملزم به شرکت در تمام جلسه‏‌های حاج‌آقا شاه‌آبادی کنند. تنها من و چند نفر دیگر بودیم که هیچ‌گاه شرکت در درس‌های‏ ایشان را ترک نمی‌کردیم. ولی آقایان دیگر، گاهی هفته‌ای سه روز می‌آمدند و گاهی‏ هفته‌ای یک روزش را هم نمی‌آمدند. اما برنامۀ من در تمام مدت هفت سالی که مرحوم‏ شاه‌آبادی در قم سکونت داشتند، ادامه داشت. من تمام این ایام را در خدمت ایشان‏ تلمذ می‏کردم و از جلسه‌های مختلف‌شان بهره می‌بردم، تا اینکه به تهران آمدند و من از‏ آنجا که در قم به بحث و مباحثه مشغول بودم نتوانستم تمام وقتم را با ایشان بگذرانم‏، مگر در روزهای تعطیل.

به مجرد اینکه به تعطیلی برخورد می‌کردم، به عنوان عاشورا، ماه‏ مبارک رمضان یا هر عنوان دیگر، خودم را به تهران می‌رساندم تا در جلسه‌های ایشان‏ حضور یابم. دیگر برایم فرقی نمی‌کرد که این جلسه‌ها در منزل تشکیل شده باشند یا در‏ مسجد. حتی‌‏المقدور سعی می‌کردم تا زمانی که در تهران هستم، در خدمت‌شان باشم.[1]

 

راوی: آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

 

[1] حجت‏ الاسلام والمسلمین نصرالله شاه‌آبادی، پا به پای آفتاب، ج 3، ص 254

  • ۰
  • ۰

محمد شاه‌آبادی

آیت‌الله محمد شاه‌آبادی، فرزند عارف کامل، نقل می‌کنند که امام خمینی فرمود:

یک روز متوجه شدیم که ایشان حدود دو ماه است که پس از پایان درس‌هایشان برای طلبه‌ای، درس حاشیۀ ملاّ عبدالله[1] می‌گویند. خیلی تعجب کردیم که چطور ایشان قبول کرده‌اند بعد از نُه درس سنگین و پیاپی[2]، حاشیه بگویند؛ آن هم فقط برای یک طلبه! تصمیم گرفتیم از آن طلبه بخواهیم نزد استاد دیگری برود، ولی قبول نمی‌کرد. حتی به او گفتیم هر استادی از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم، به جز آقای شاه‌آبادی و حاج شیخ[3] را بخواهد، ما حاضریم که با او صحبت کنیم. اما آن طلبه قبول نمی‌کرد و می‌گفت روی کره زمین، من به غیر از آقای شاه‌آبادی از کس دیگری درس نمی‌گیرم.

این بار تصمیم گرفتیم نزد آقای شاه‌آبادی برویم و ایشان را به امر متقاعد کنیم. لذا یک روز بعد از درس، خدمت ایشان رفتیم و آرام‌آرام صحبت را شروع کردیم و با تکیه بر اصل الاهمّ فالاهم، به ایشان عرض کردیم که لازم است شما بعد از نُه درس استراحت کنید. خوب که حرف‌هایمان را زدیم، ساکت شدیم و گمان کردیم که ایشان را متقاعد کرده‌ایم. ولی آقای شاه‌آبادی فرمود: «انسانی از من تقاضایی کرده است و من در حدّ امکانم، تقاضایش را برآورده می‌کنم.»

 

منبع: عارف کامل، ص 17-18

 

[1] از دروس مقدماتی حوزه در علم منطق است که طلاب معمولاً آن را در سال دوم تحصیل می‌کنند.

[2] امام خمینی می‌فرمودند: «آیت‌الله شاه‌آبادی درحوزه علمیه قم روزی 9 درس تدریس می‌فرمودند که از نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب شروع می‌شد و تا نیم ساعت قبل از ظهر ادامه داشت و اوّلین درس ایشان هم درسی بود که ما شرکت می‌‌کردیم.»

[3] آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مرجع تقلید و مؤسس حوزه علمیه قم.

  • ۰
  • ۰

ادب غذا خوردن

یکی از دستورات بهداشتی اسلام درباره غذا خوردن است. باید درست غذا جویده شود و از تند و سریع خوردن پرهیز گردد. غذا را باید با میل و علاقه کامل خورد و همیشه این را مد نظر داشته باشیم که داریم از نعمت‌های خداوند در زمین تناول می‌کنیم. همانطوری ‌که در پایان شکر خدا را به جا می‌آوریم، در هنگام غذا خوردن هم باید توجه به این موضوع داشته باشیم که خداوند حاضر است و از اینکه می‌بیند بنده‌اش با رغبت و اشتیاق از نعمت‌های او استفاده می‌کند، راضی و خشنود خواهد بود.

همسر مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی درباره چگونگی غذا خوردن این عارف بزرگ در زمان حیاتشان می‌فرمایند: «همیشه به‌قدری قشنگ غذا می‌خورد که اصلاً من نمی‌توانم توصیف کنم. غذا را قشنگ می‌جوید. قشنگ غذا را میل می‌فرمود، بعد من دستش را با آفتابه و لگن می‌شستم. هر غذایی بود. اگر غذایی هم از قبل داشتیم، او مانده‌ها را می‌خورد.»[1]

این نوع غذا خوردن از سجایای اخلاقی آیت‌الله شاه‌آبادی بود. تمیز و مرتب غذا خوردن یکی از نکات مهم بهداشتی در فرهنگ اسلامی می‌باشد و همیشه سنت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) بوده است.

«در غذا خوردن‌شان به‌قدری ایشان تمیز غذا می‌خورد [که آدم لذت می‌برد]. مثلاً اگر یک بشقاب غذا مخصوص ایشان کشیده می‌شد، این بشقاب غذا را مثل اینکه یک چاقویی را گذاشته باشند و از وسط نصفش کرده باشند و نصفش را گذاشته باشند کنار بود. نه یک دونه، نه روی زمین ریخته می‌شد و نه روی لباس‌شان و نه در ریش‌شان و نه در بشقابی که خورده بودند؛ یا خورش روی آن قسمتی که اضافه بود، زیادی ریخته شده باشد. یک قطره خورش یا روغن اضافه روی آن نبود. این کار برای این بود که دست‌نخورده باشد تا اگر خورده نشد، قابل استفاده برای کسی دیگر یا در وعده دیگر باشد و عملاً ثابت می‌کردند که اسراف نشود.»[2]

 

[1] مصاحبه با همسر آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی، سرگذشت‌پژوهی، فروردین 1390

[2] همان

  • ۰
  • ۰

اختران فروزان

آیت‌اللّه میرزا محمدعلى شاه‌آبادى، فرزند میرزا محمدجواد مجتهد اصفهانى، از رجال بزرگ و دانشمندان و اساتید سترگ حکمت و فلسفه و علوم غریبه و فقه و اصول در زمان خود بوده و ترجمه‌اش در غالب کتب تراجم عصرى زینت آن کتاب گردیده.

و این نگارنده، هم در جلد اول کتاب آثار الحجه خود که تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم است، به مناسبت خدماتش به حوزه، ترجمه‌اش را نگاشته‌ام و در اینجا هم به مناسبت مدفنش مى‌نگارم. آن جناب در سال 1292ق در اصفهان متولد شده و نخست از والد معظمش که از اکابر علما و شاگردان صاحب جواهر و مسلم الاجتهاد بوده، به تحصیلات علمى پرداخته.

سپس در اصفهان در حوزه درس برادر بزرگ خود، آقا شیخ احمد مجتهد، معروف به حسین‌آبادى اصفهانى که اجتهادش پیش از بلوغ مصدَّق بوده و نیز در حوزه درس میرزا هاشم چهارسوقى حاضر و به تکمیل مراتب علمیه پرداخته. سپس هجرت به تهران نموده و از محضر و دروس آیت‌اللّه حاج میرزا محمدحسن آشتیانى و میرزا هاشم گیلانى استفاده نموده. و پس از آن مهاجرت به نجف اشرف کرده و به محضر و ابحاث استدلالى آخوند خراسانى و حاج میرزا حسین خلیلى و میرزا محمدتقى شیرازى حاضر و استفاده سرشار کرده، تا آنکه به مقام رفیع، بلکه اعلاى اجتهاد و استنباط رسیده و مورد تصدیق و تأیید اکابر وقت شده.

و از نجف به ایران مراجعت و رحل اقامت در طهران، در خیابان شاه‌آباد افکنده و ازاین‌رو به شاه‌آبادى معروف [شده]. و در سال 1347ق به قم آمده و حدود هفت سال اقامت (یعنى تا سال 1354ق) به افاده و تربیت فضلا پرداخته. و در سال مزبور به طهران بازگشته و در مسجد جمعه به اقامه جماعت و ترویج دین و تفسیر قرآن مبین و تدریس فقه و اصول و معقول و منقول مشغول شده و مبانى علمى خود را به رشته تحریر درآورده تا در اوایل ماه صفر 1369ق که به رحمت ایزدى پیوسته. و با تجلیل و عزت فراوان تشییع و در جوار حضرت عبد العظیم حسنى علیه‌السلام و امامزاده حمزه در کنار قبر شیخ بزرگوار ابوالفتوح رازى مدفون شده است.

 

آثار و تألیفاتى علمى دارد که مى‌نگارم:

1- الانسان و الفطرة

2- الایمان و الرجعة

3- حاشیه بر کفایه آخوند خراسانى

4- القرآن و العترة

5- مرام اسلام

6- منازل السالکین در عرفان

و غیر این‌ها، فرزندان فاضلى دارد که چهار تن از آن‌ها در قید حیات و به خدمات دینى و روحى اشتغال دارند و یکى از آن‌ها هم به نام حاج میرزا مهدى شاه‌آبادى که نماینده مجلس شورا هم بوده، در جزیره مجنون عراق شهید و در بهشت زهرای تهران در جمع شهیدان مدفون گردید.

 

منبع: محمد شریف رازی، اختران فروزان ری و تهران، ج 1، ص 243

  • ۰
  • ۰

حسن شاه‌آبادی فرزند آیت‌الله شاه‌آبادی

چون پدر و مادر من یک فرد متدینی بودند، من به خاطر دارم پدر و مادرم زمانی که ما پنج یا شش ساله بودیم، سورۀ حمد و توحید را ایشان به ما یاد دادند. ایشان در کوچۀ سرداری پشت مسجد سپهسالار منزل داشتند. آنجا نماز و روزه و حمد و سوره را ایشان به ما یاد دادند. پدرمان گاهی اوقات برای مسائلی که پیش می­آمد، سؤالاتی می‌‌کردیم و ایشان جواب‌مان را می‌‌دادند. ایشان چندین زن داشتند و مادر بنده دومین یا سومین زن ایشان بودند. کسی می‌­گفت که مادر من عاشق پدر شما شد و خودش نمی­‌توانست کاری انجام بدهد، دختر خودش را به ایشان داد.[1]

 

راوی: حسن شاه‌آبادی

 

[1] مصاحبه با حسن شاه‌آبادی

  • ۰
  • ۰

     رضا میرپنج پهلوی

     وقتی که رضاخان دستور داد منبر را از مسجد مرحوم ابوی بردارند تا مانع سخنرانی ایشان شوند، ایشان دست از سخنرانی برنداشتند و به طور ایستاده سخنرانی می‌کردند. مأموران شهربانی هم مرتباً به مسجد می‌آمدند و مطالب منبر ایشان را می‌نوشتند و گزارش می‌کردند. یک بار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون می‌خواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند:

فَاخلَع نَعلَیکَ[1]

آن‌چنان به مأموران پرخاش کردند که آن‌ها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند.

وقتی که آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی از مسجد خارج شدند، مأموران هم به دنبال ایشان رفتند و از ایشان می‌خواستند که متعهد شوند که دیگر به منبر نروند. ولی ایشان با همان لهجه اصفهانی خود به مأموران می‌فرمودند: «برو به بزرگ‌ترت بگو بیاد!»

 

راوی: شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

 

[1] قسمتی از آیۀ12 سورۀ طه که خداوند به حضرت موسی امر می‌کند که به خاطر مقدس بودن وادی کفش‌هایش را از پایش خارج کند.

  • ۰
  • ۰

امام خمینی و آیت الله شاه آبادی

     روز مبعث سال 1363 ش. بود که بعد از شهادت اخوی حاج آقا مهدی، به دیدار امام رفتم.[1]بنا بود آقا سعید، اخویزاده ما (پسر حاج آقا مهدی)، را به دست امام ملبس به لباس روحانیت کنیم. لذا با هم به جماران رفتیم. آیتالله خامنه‌ای و هیئت دولت و عده‌ای دیگر از مسئولان از جمله آقای هاشمی رفسنجانی، تیمسار ظهیرنژاد و غیره هم حضور داشتند. وقتی من وارد شدم، عمامه را روی نیمکتی که آقا نشسته بودند گذاشتم و عرض کردم: «می‌خواستیم آقا سعید را ملبس و معمم کنیم. مرحوم امام عمامه را برداشت و بر سر آقا سعید گذاشت. تیمسار ظهیرنژاد گفت: «صلوات بلندی بفرستید» و همه صلوات فرستادند.

سپس آقای رفسنجانی بهمزاح گفت: «آقای شاه‌آبادی! تمام شاه‌ها از بین رفتند، حالا شما فامیلتان را شاه گذاشتید؟ این را بردارید و به جای آن خمینیآبادی کنید!» همه خندیدند. گفتم: «آن شاههایی که از بین رفتند، شاه‌های خراب بودند. تنها یک شاهِ آباد است و آن همین شاه‌آبادی است که افتخار حضرت امام هم هست.» همه خندیدند و باز آقای ظهیرنژاد گفت: «صلوات بفرستید.»

در همین حال آقای رفسنجانی از مرحوم امام پرسید: «آغاز ارتباطتان با مرحوم آقای شاه‌آبادی چگونه بود؟» مرحوم امام فرمود: «من گمشده‌ای داشتم که هیچ کس غیر از میرزا محمد صادق شاه‌آبادی (پسر عموی ما) [2] خبر نداشت.

 روزی در مدرسه فیضیه، ناگهان میرزا محمد صادق صدا زد: «آقا روح الله، آقا روح الله! گمشده ات را می‌خواهی پیدا کنی؟  آنجا را نگاه کن»، و به حجره کنار مَدرس زیر کتابخانه اشاره کرد و گفت: «آقای شاه‌آبادی مقصد و گمشده شما است.» نزدیک حجره رفتم، دیدم آقای شاه‌آبادی و حاج شیخ داخل حجره با هم صحبت می‌کنند. بعد از مدتی ایشان بیرون آمد و من سلام کردم. این اولین مرتبه‌ای بود که با ایشان روبرو می‌شدم و از همان برخورد اول رفتار او مرا جذب کرد. دنبال ایشان تا گذرخان آمدم. در گذر خان، کسبه نزد ایشان می‌آمدند و سؤال می‌کردند. ایشان هم جواب هایی می‌داد که از سطح عموم مردم بالاتر بود. به ایشان عرض کردم: آقا، این مطالب در حد فهم مردم نیست. ایشان فرمودند: «بگذار این کفریات به گوش مردم هم بخورد.»[3]

بعد از عبور از گذرخان به ایشان عرض کردم: آقا دلم می‌خواهد نزد شما فلسفه بخوانم. ابتدا ایشان زیر بار نرفت. خواسته خود را تکرار و اصرار کردم تا به گذر جدّا رسیدیم.[4] آنجا پذیرفتند و فرمودند: اسفار را با هم شروع می‌کنیم. این دفعه عرض کردم: نه، من فلسفه نمی‌خواهم. من عرفان می‌خواهم! ایشان دوباره زیر بار نرفت. دنبال ایشان تا کوچه عشقعلی آمدم. تا نزدیک منزل این اصرار و انکار ادامه یافت. در را باز کردند و داخل رفتند و به من تعارف کردند و من هم که می‌خواستم نتیجه‌ای بگیرم، بی درنگ داخل رفتم. ناهار هم آنجا خوردیم و سرانجام بعد از ناهار ایشان موافقت کردند.[5]

ایشان درس عرفان را شروع و شاگردان زیادی در درس شرکت کردند، ولی تنها کسی که هیچ غیبت نداشت من بودم. روز به روز علاقه ام به ایشان زیادتر شد، تا آنجا که در درس اخلاقی که شب‌های پنجشنبه در مسجد عشقعلی برای بازاری‌ها افاده می‌فرمود، حاضر می‌شدم و آن را می‌نوشتم.»[6]

سپس مرحوم امام می‌فرمود: «افرادی که در مراحل عرفانی قوی بودند، هیچ یک اهل مبارزه نبودند، ولی مرحوم شاه‌آبادی عارفی بود که در عین عرفان، به معنی واقعی کلمه مجاهد هم بود.»[7]

 

راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی

منبع: حدیث نصر، ص 129-132

 

 

[1] در پی شهادت شهید آیةالله مهدی شاه‌آبادی و یک روز پس از تدفین پیکر خونین و مطهر ایشان، روز یکشنبه 9 اردیبهشت ماه سال 63 که مصادف با عید سعید مبعث بود، فرزندان و برادران این شهید عالیقدر، در معیت شخصیت‌های محترم مملکتی رئیس جمهور و رئیس مجلس شورای اسلامی و اعضای شورای نگهبان در جماران به محضر امام امت شرفیاب گردیدند. (یادنامه شهید شاه‌آبادی، ص 46)

 

[2] مرحوم حاج آقا میرزا محمد‌صادق شاه‌آبادی فرزند مرحوم آیةالله حاج شیخ علی محمد الشریف در 3 دی 1273 ش (1312ق) در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از طی مقدمات، در حوزه علمیه قم از محضر مرحوم آیةالله حاج شیخ عبدالکریم حائری و عموی بزرگوارش آیةالله میرزا محمد علی شاه‌آبادی کسب فیض کرد و از هر دو بزرگوار موفق به دریافت اجازه اجتهاد گردید. حاج آقا میرزا محمد صادق از دوستان نزدیک امام خمینی و سبب آشنایی مرحوم امام با آیةالله شاه‌آبادی بود. وی پس از مهاجرت به تهران در نزدیکی مسجد سراج کوچک در محله شاه آباد سکنی گزید و به تاسیس روزنامه‌ای به نام «عقیده» همت گمارد. و به موازات آن به تصدی سردفتری محضر اسناد رسمی 22 و ازدواج 117 اشتغال داشت.  وی در تاریخ 13 شهریور 1367 دعوت حق را لبیک گفت و در حرم حضرت عبدالعظیم مقبره ابوالفتوح رازی در جوار عمویش آیةالله شاه‌آبادی به خاک سپرده شد.

 

[3].  امام خمینی در جلسات تفسیر سوره حمد اشاره‌ای به این جریان کرده و می‌فرمایند: «مرحوم آقاى شاه‏آبادى_ رحمه اللَّه_ براى عده‏اى از کاسبها [که‏] مى‏آمدند آنجا، مسائل را همان طورى که براى همه مى‏گفت، براى آنها هم مى‏گفت. من به ایشان عرض کردم: آخر این‏ها [که سنخیتى ندارند!] گفت: بگذار این کفریات‏ به گوششان بخورد!» (تفسیر سوره حمد، ص190).

 

[4]. در بعضی از نقل‌ها «گذر عابدین» ذکر شده است. (خاطرات آیةالله نورالله شاه‌آبادی _ مخطوط _ و یادنامه شهید شاه‌آبادی، ص 46)

 

[5]. مرحوم حجةالاسلام سید احمد خمینی جریان اولین دیدار مرحوم امام با آیةالله شاه‌آبادی را چنین نقل می‌کنند: «یک روز امام (ره) با مرحوم آقای الهی که از شخصیت‌های عارفمسلک قزوین بود در قم ملاقات می‌کنند، و در جریان این ملاقات، مرحوم شاه‌آبادی را دیدند. امام در این باره فرمودند: در مدرسۀ فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسئله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن . فهمیدم اهل کار است. گفتم: می‌خواهم درس بخوانم. ایشان قبول نمی‌کردند، اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگویند، چون خیال می‌کردند که من طالب فلسفه هستم. وقتی قبول کردند گفتم فلسفه خواندهام و برای فلسفه نزد شما نیامدهام. می‌خواهم عرفان بخوانم، شرح فصوص را، ایشان اِبا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول فرمودند. (سیمای فرزانگان، ص 87؛ عارف کامل، ص5)

همچنین امام خمینی (ره) درباره اولین سؤالاتی که از محضر آیةالله شاه‌آبادی پرسیده‌اند در کتاب مصباح الهدایة می‌نویسد: قال شیخنا و أستاذنا فی المعارف الإلهیّة، العارف الکامل، المیرزا محمد على الشاه‏آبادی الأصفهانی، أدام اللّه أیّام برکاته، فی أوّل مجلس تشرّفت بحضوره و سألته عن کیفیّة الوحى الإلهی، فی ضمن بیاناته إنّ «هاء» فی قوله تبارک و تعالى: <إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ> إشارة إلى الحقیقة الغیبیّة النازلة فی بنیة المحمّدیّة الّتی هی حقیقة «لیلة القدر». (مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة، ص27)

 

[6]. علاقۀ مرحوم امام خمینی (ره) به درس استاد خویش به نحوی بوده است که بلافاصله آراء مرحوم آیةالله شاه‌آبادی را در کتاب خود  _ شرح دعاء سحر _ درج کرده اند. امام خمینی در سال 1347 هـ ق، زمانی که مشغول تالیف کتاب «شرح دعاء سحر» بودند، ارتباطشان با مرحوم شاه‌آبادی آغاز می‌شود. حضرت امام در اواسط کتاب «شرح دعاء سحر» (ص91) به حضور در درس آیةالله شاه‌آبادی اشاره می‌کند و می­نویسد: «و اتفق الحضور فی محضر احد العلماء الکرام، دام ظله المستدام»، و از این قسمت تا آخر کتاب از استاد خویش نقل قول هایی دارند. در قسمت اول کتاب نیز، در متن اشاره‌ای به آراء مرحوم آیةالله شاه‌آبادی وجود ندارد، لکن مرحوم امام در قالب سه حاشیه، نظرات مرحوم شاه‌آبادی را نقل فرمودهاند.

 

[7] مقام معظم رهبری حضرت آیةالله خامنه‌ای(دامت برکاته) در این باره می‌فرماید: «امام درباره استاد بزرگوار خود _ مرحوم آقای شاه‌آبادی _ گفته بودند که ایشان اهل مسائل سیاسی بودند. همچنین من در جایی از امام شنیدم که مرحوم آقای شاه‌آبادی روی منبر گفته بودند که اگر کسی دور و بر من بود، قیام می‌کردم.» (بیانات در دیدار با فرزند آیةالله شاه‌آبادی و جمعی از مردم 24 / 1 / 1377؛ مدح خورشید، ص113)

 

  • ۰
  • ۰

مَلِک نقّاله

ملک نقاله

دربارۀ محل دفن، که در نجف اشرف کنار مرقد مبارک امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) باشد بهتر است یا در کنار مرقد مطهر سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا (سلام‌الله‌علیه) در کربلای معلی، آیت‌الله شاه‌آبادی (ره) بحث جالبی داشتند که در نوع خودش کاملاً منحصر به فرد است؛ مطلبی مهم و زیربنایی که فقط از جانب این فقیه بزرگوار می‌توانست مطرح شود و موضوع محل دفن یک فرد مؤمن و مسلمان را به چالش بکشاند. فرزند ایشان، آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی، در این باره چنین نقل می‌کند:

«ایشان در رابطه با محل دفن [خودشان] نظری نداشتند و نظرش بر این بود که ما باید کاری بکنیم که حضرات امیرالمؤمنین و سیدالشهداء (سلام‌الله‌علیهما) به سراغ ما بیایند. اینکه ما را ببرند خدمت امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) بعد ملِک نقّاله ما را نقل بدهد به کربلا این ارزشی ندارد. برای اینکه اگر این معنا در کربلا محقق می‌شد، خب تمام آن‌هایی که قصد کشتن امام حسین (سلام‌الله‌علیه) را داشتند و به کربلا آمدند و کشته شدند، همه همانجا دفن هستند. ما باید کاری کنیم که امام حسین (سلام‌الله‌علیه) را به خودمان جذب کنیم، امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) جذب ما بشود و آن به اعمال ماست، ولذا هر کجا می‌خواهند دفن کنند فرقی نمی‌کند.»[1]

وقتی به این سخنان دربارۀ محل دفن دقت می‌کنیم، پی می‌بریم چه گفتار عمیق و ریشه‌ای است؛ نظری برخاسته از بینش ژرف فلسفۀ اسلامی. فرد مؤمن و مسلمان نباید آرزویش این باشد که حتماً او را در کنار مرقد ائمه یا امامزاده یا مکان مقدس دفن کنند. بلکه باید در زمان حیاتش کاری کند که وقتی از دنیا رفت و هر کجا هم دفن شد، ائمه به سراغ آن‌ها بیایند. چه بسا قبری در کنار مرقد امامی باشد که هیچ آن بزرگوار به او توجه نکند و در مقابل قبری در صحرای خشک و بی آب و علف و شاید هم ناشناس قرار داشته باشد، که همیشه مورد توجه خاص ائمۀ اطهار (سلام‌الله‌علیهم) است.

 

[1] مصاحبه با حجت‌الاسلام نصرالله شاه‌آبادی، سرگذشت‌پژوهی آیت‌الله‌العظمی میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، ج 1، فروردین 1390